بیب من برمیگردم

بیب من برمیگردم
پارت : 77

به خونه رفتیم ساعت ۶ عصر بود سریع حاضر شدم و یه ارایش لایت کردم چون من عروس خاندان جئون بودم باید زودتر میرفتم
حالا شما میگید که تو که باهاش عروسی نکردی پس برای چی داری میگی عروس خب اگه یادتون نیس بگم که جونگکوک بود منو تبدیل به یه زن کرد
بعد حاضر شدنم جانگه رو صدا زدم
_ بله خانم
+ جانگه حواست به عمارت باشه فهمیدی
_ چشم
کفشامو پوشیدم و سوار ماشین شدم بادیگارد حرکت کرد سمت خونه مامان و بابای جونگکوک
اهنگ ملایمی پخش شده بود و بهم ارامش خاصی میداد چشمامو بستم
نمیخواستم به هیچ چیزی فکر کنم و این فکر نکردنا منو به عمق آهنگ برده بود
یکم بعد بادیگارد صدام زد
_ خانم بلند شید رسیدیم
چشمامو باز کردم سرمو تکون دادم و از ماشین پیاده شدم
بادیگارد هایی که جلو در بودن بهم احترام گذاشتن و در رو باز کردن
به حیاط خونشون خیره شدم گل هایی که بعد از مرگ جونگکوک خشک شده بودن ازارم میداد
مامان جونگکوک اومد حیاط و به سمتم اومد
منو محکم تو اغوش مادرانش گرفت و با صدایی لطیف و ملایم و مهربون گفت
_ سلام دختر خوشگم خوش اومدی
دیدگاه ها (۰)

بیب من برمیگردمپارت : 78این خونه همیشه به من ارامش میداد با ...

بیب من برمیگردمپارت: 79+ مادر جون من میرم اتاق مهمان یکم است...

بیب من برمیگردمپارت : 76بعد از خرید لباس از مغازه اومدیم بیر...

بیب من برمیگردمپارت : 75همه فروشگاه هارو زیر نظر داشتم که چش...

بیب من برمیگردمپارت :74بعد از خشک کردن موهام یه دست لباس منا...

بیب من برمیگردمپارت: 69گوشی رو کنار گذاشت و باهام چشم تو چشم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط