سناریوی شماره
{سناریوی شماره ۸}
|| پارت سی پنجم||
نام سناریو:
《 قلبی از سنگ 》
سپیدهدم از راه رسیده بود و نور ملایم خورشید از میان پنجرههای گردآلود کلبه به داخل میتابید. پس از ساعاتی استراحت، حال هر سه بهتر شده بود. ایزوکو زخمش را دوباره پانسمان کرده بود، کاتسوکی پایش را بسته بود و الا هم کمی آرامش پیدا کرده بود.
ناگهان، صدای تق تق آرامی روی در کلبه به گوش رسید. هر سه یکباره هوشیار شدند. کاتسوکی بیصدا به سمت در خزید و از شکاف چوب به بیرون نگاه کرد.
کاتسوکی (آرام): "کیریشیماست."
او در را باز کرد. مردی بلندقامت با کت و شلوار گرانقیمت اما چروکیده در مقابلشان ایستاده بود. موهای قرمزش را به هم ریخته بود و چمدانی کوچک در دست داشت.
کیریشیما (با لبخندی کوچک): "شب پرستوها... فکر کردم هیچوقت دوباره این کد رو از تو نشنوم، باکوگو."
کاتسوکی او را به داخل راه داد. کیریشیما با دیدن وضعیت آنها ابرو بالا انداخت.
کیریشیما: "به نظر میرسه یه ماجراجویی جدی داشتید."
ایزوکو:"میشه گفت یه ذره بیشتر از یه ماجراجویی."
کیریشیما چمدانش را باز کرد. داخل آن پول نقد، سه پاسپورت جعلی با کیفیت عالی، و چندین تلفن همراه امن قرار داشت.
کیریشیما: "فکر کنم به این چیزها نیاز دارید. و بله، هتل ساتوری... اطلاعات جالبی دارم."
الا به جلو خم شد: "چه اطلاعاتی؟"
کیریشیما: "ویلیام یور واقعاً از اونجا استفاده میکنه. اما فقط برای کارهای قانونی. یک دفتر مخفی در طبقه چهاردهم داره که روی کاغذ متعلق به یک شرکت خارجیه."
این یک نقطه شروع بود. یک نقطه شروع واقعی.
ساعات بعدی را به برنامهریزی گذراندند. کیریشیما با ارتباطاتش توانسته بود یک آپارتمان امن در مرکز شهر برایشان پیدا کند. با پاسپورتهای جعلی، آنها میتوانستند به راحتی جابهجا شوند.
کاتسوکی: "اول باید بریم اون آپارتمان. بعد نقشه میکشیم برای نفوذ به دفتر ویلیام."
ایزوکو:"من میتونم سیستم امنیتی هتل رو هک کنم. حدس میزنم راه ورود پیدا کنیم."
الا:"من میتونم طرح داخلی دفتر رو بکشم. یه بار اونجا بودم."
همه چیز داشت خوب پیش میرفت. بیش از هر زمان دیگری به یک پیروزی نزدیک شده بودند. حتی کاتسوکی اجازه داده بود لبخند کوچکی روی لبانش ظاهر شود.
با تاریک شدن هوا، آنها با ماشینی که کیریشیما آورده بود، به سمت آپارتمان امن حرکت کردند. آپارتمان در یک ساختمان نوساز و لوکس در بهترین منطقه شهر قرار داشت.
کیریشیما: "اینجا کاملاً امنه. به نام یک شرکت خارجی اجاره شده."
کاتسوکی:"ممنون. دِینم گردنت."
کیریشیما:"همیشه خوشحالم میشوم کمک کنم."
آنها وارد آپارتمان شدند. فضایی مدرن و مجهز به تمام امکانات. برای اولین بار پس از روزها، میتوانستند در آرامش استراحت کنند.
ایزوکو سریع کامپیوترش را روشن کرد و شروع به کار روی سیستم امنیتی هتل ساتوری کرد. الا در حال کشیدن نقشه دفتر ویلیام بود. کاتسوکی و کیریشیما در حال برنامهریزی برای نفوذ بودند.
همه چیز عالی به نظر میرسید. آنها یک پناهگاه امن داشتند، یک متحد قدرتمند، و یک نقشه عملی.
ناگهان، ایزوکو از پشت کامپیوترش فریاد زد:
ایزوکو:"نه... این غیرممکنه!"
همه به سمت او دویدند.
کاتسوکی:"چه اتفاقیه؟"
ایزوکو (با چهرهای رنگ پریده):"سیستم هک شده... دارن همه اطلاعاتمون رو میبینن... اینجا رو پیدا کردن!"
در همان لحظه، چراغهای آپارتمان خاموش شد. صدای آژیر خطر ساختمان به صدا درآمد.
از پنجره، میشد دید که چندین ماشین سیاه با سرعت به سمت ساختمان میآیند.
کیریشیما به سمت در دوید، اما قفل بود.
کیریشیما:"درها قفل شدن! ما تله افتادیم!"
کاتسوکی به اطراف نگاه کرد. هیچ راه فراری نبود. آنها دوباره در دام افتاده بودند، اما این بار در مدرنترین و امنترین پناهگاه ممکن.
صدای پاهای سریعی از راهرو به گوش میرسید. آنها کاملاً محاصره شده بودند.
---
(( پشت صحنه ))
((کاتسوکی يقه منه بدبخت رو گرفته ولم نمیکنه ))
کاتسوکی: گفتم راه حللللل نه مشکل بیشتر منو خر میکنییییییییی
من : کاتسوکی جان تو خدا منو ول کن سر درد گفتم تو از کجا میدونی این یه نعمت نیست بابا جاننننن ول کن منووو
کاتسوکی : من ترو میکشمممممم
من : ایزو کمکککک
ایزوکو: کاچانننننننننن
الا : هی خدااااااااااااااااااااااااااا
|| پارت سی پنجم||
نام سناریو:
《 قلبی از سنگ 》
سپیدهدم از راه رسیده بود و نور ملایم خورشید از میان پنجرههای گردآلود کلبه به داخل میتابید. پس از ساعاتی استراحت، حال هر سه بهتر شده بود. ایزوکو زخمش را دوباره پانسمان کرده بود، کاتسوکی پایش را بسته بود و الا هم کمی آرامش پیدا کرده بود.
ناگهان، صدای تق تق آرامی روی در کلبه به گوش رسید. هر سه یکباره هوشیار شدند. کاتسوکی بیصدا به سمت در خزید و از شکاف چوب به بیرون نگاه کرد.
کاتسوکی (آرام): "کیریشیماست."
او در را باز کرد. مردی بلندقامت با کت و شلوار گرانقیمت اما چروکیده در مقابلشان ایستاده بود. موهای قرمزش را به هم ریخته بود و چمدانی کوچک در دست داشت.
کیریشیما (با لبخندی کوچک): "شب پرستوها... فکر کردم هیچوقت دوباره این کد رو از تو نشنوم، باکوگو."
کاتسوکی او را به داخل راه داد. کیریشیما با دیدن وضعیت آنها ابرو بالا انداخت.
کیریشیما: "به نظر میرسه یه ماجراجویی جدی داشتید."
ایزوکو:"میشه گفت یه ذره بیشتر از یه ماجراجویی."
کیریشیما چمدانش را باز کرد. داخل آن پول نقد، سه پاسپورت جعلی با کیفیت عالی، و چندین تلفن همراه امن قرار داشت.
کیریشیما: "فکر کنم به این چیزها نیاز دارید. و بله، هتل ساتوری... اطلاعات جالبی دارم."
الا به جلو خم شد: "چه اطلاعاتی؟"
کیریشیما: "ویلیام یور واقعاً از اونجا استفاده میکنه. اما فقط برای کارهای قانونی. یک دفتر مخفی در طبقه چهاردهم داره که روی کاغذ متعلق به یک شرکت خارجیه."
این یک نقطه شروع بود. یک نقطه شروع واقعی.
ساعات بعدی را به برنامهریزی گذراندند. کیریشیما با ارتباطاتش توانسته بود یک آپارتمان امن در مرکز شهر برایشان پیدا کند. با پاسپورتهای جعلی، آنها میتوانستند به راحتی جابهجا شوند.
کاتسوکی: "اول باید بریم اون آپارتمان. بعد نقشه میکشیم برای نفوذ به دفتر ویلیام."
ایزوکو:"من میتونم سیستم امنیتی هتل رو هک کنم. حدس میزنم راه ورود پیدا کنیم."
الا:"من میتونم طرح داخلی دفتر رو بکشم. یه بار اونجا بودم."
همه چیز داشت خوب پیش میرفت. بیش از هر زمان دیگری به یک پیروزی نزدیک شده بودند. حتی کاتسوکی اجازه داده بود لبخند کوچکی روی لبانش ظاهر شود.
با تاریک شدن هوا، آنها با ماشینی که کیریشیما آورده بود، به سمت آپارتمان امن حرکت کردند. آپارتمان در یک ساختمان نوساز و لوکس در بهترین منطقه شهر قرار داشت.
کیریشیما: "اینجا کاملاً امنه. به نام یک شرکت خارجی اجاره شده."
کاتسوکی:"ممنون. دِینم گردنت."
کیریشیما:"همیشه خوشحالم میشوم کمک کنم."
آنها وارد آپارتمان شدند. فضایی مدرن و مجهز به تمام امکانات. برای اولین بار پس از روزها، میتوانستند در آرامش استراحت کنند.
ایزوکو سریع کامپیوترش را روشن کرد و شروع به کار روی سیستم امنیتی هتل ساتوری کرد. الا در حال کشیدن نقشه دفتر ویلیام بود. کاتسوکی و کیریشیما در حال برنامهریزی برای نفوذ بودند.
همه چیز عالی به نظر میرسید. آنها یک پناهگاه امن داشتند، یک متحد قدرتمند، و یک نقشه عملی.
ناگهان، ایزوکو از پشت کامپیوترش فریاد زد:
ایزوکو:"نه... این غیرممکنه!"
همه به سمت او دویدند.
کاتسوکی:"چه اتفاقیه؟"
ایزوکو (با چهرهای رنگ پریده):"سیستم هک شده... دارن همه اطلاعاتمون رو میبینن... اینجا رو پیدا کردن!"
در همان لحظه، چراغهای آپارتمان خاموش شد. صدای آژیر خطر ساختمان به صدا درآمد.
از پنجره، میشد دید که چندین ماشین سیاه با سرعت به سمت ساختمان میآیند.
کیریشیما به سمت در دوید، اما قفل بود.
کیریشیما:"درها قفل شدن! ما تله افتادیم!"
کاتسوکی به اطراف نگاه کرد. هیچ راه فراری نبود. آنها دوباره در دام افتاده بودند، اما این بار در مدرنترین و امنترین پناهگاه ممکن.
صدای پاهای سریعی از راهرو به گوش میرسید. آنها کاملاً محاصره شده بودند.
---
(( پشت صحنه ))
((کاتسوکی يقه منه بدبخت رو گرفته ولم نمیکنه ))
کاتسوکی: گفتم راه حللللل نه مشکل بیشتر منو خر میکنییییییییی
من : کاتسوکی جان تو خدا منو ول کن سر درد گفتم تو از کجا میدونی این یه نعمت نیست بابا جاننننن ول کن منووو
کاتسوکی : من ترو میکشمممممم
من : ایزو کمکککک
ایزوکو: کاچانننننننننن
الا : هی خدااااااااااااااااااااااااااا
- ۵.۰k
- ۰۴ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط