★عشقی که بهم دادی★
★عشقی که بهم دادی★
پارت ۱۱..
+میشه فاصله تو حفظ کنی سورا شی؟!
جیمین درحالی که سعی میکرد از سورا دور بشه گفت.
سورا: شماره موبایلشو داری؟
+متاسفم ولی ندارم.
جیمین هنوزم داشت سعی میکرد ازش دور بشه.
سورا: ولی..
تمین: هی! برو یه نفر دیگه رو پیدا کن و مزاحم زیردست من نشو.
یه دفعه ای تمین و گروهش اومدن.
سورا: فقط کافیه بگی توعم میخوای درمورد مین یونگی بدونی.
سورا با حالت گستاخی گفت.
تمین: خب خبرای جدید درستن؟
تمین نگاه ترسناکی به جیمین انداخت.
تمین: چیکار براش میکنی؟ تن** فرو**شی؟
تمین با پوزخند گفت.
جیمین دلش میخواست بزنه زیر گریه چون واقعا هیچکاری از دستش بر نمیومد.
تمین یقه شو گرفت و دستشو بالا آورد که...
به موقع زنگ مدرسه خورد.
تمین : این دفعه خوش شانس بودی، منتطر دفعه بعد باش. ( ادمین: ساکت شو مرتیکه منگل )
تمین اینو گفت و جیمینی رو که سعی میکرد گریه نکنه رو تنها گذاشت.
***
حدود نیم ساعت بود که زنگ مدرسه خورده بود ولی جیمین پشت دیوار مدرسه قائم شده بود که تمین و دار و دسته اش از مدرسه برن بیرون.
وقتی بالاخره مطمئن شد کسی توی مدرسه نمونده از مخفیگاهش بیرون خزید.
حس میکرد بالاخره خلاص شده که...
فلانی: هی ببین کی اینجاست فا*ح*شه کوچولوی ما
یکی اینو گفت و از طبقه بالا روی جیمین آب ریختن و یونیفرمش کاملا خیس شد و همه خندیدن .
خیلی سریع به سمت در خروجی مدرسه دویید.
نمیتونست تحمل کنه پس خیلی سریع زد زیر گریه تا صدای کسی رو شنید.
ادامه دارد....
لایک و فالو یادت نره کوچولو🤏🏻👶🏻❤️
یه پارتم شب براتون میزارم کوچولوعا
پارت ۱۱..
+میشه فاصله تو حفظ کنی سورا شی؟!
جیمین درحالی که سعی میکرد از سورا دور بشه گفت.
سورا: شماره موبایلشو داری؟
+متاسفم ولی ندارم.
جیمین هنوزم داشت سعی میکرد ازش دور بشه.
سورا: ولی..
تمین: هی! برو یه نفر دیگه رو پیدا کن و مزاحم زیردست من نشو.
یه دفعه ای تمین و گروهش اومدن.
سورا: فقط کافیه بگی توعم میخوای درمورد مین یونگی بدونی.
سورا با حالت گستاخی گفت.
تمین: خب خبرای جدید درستن؟
تمین نگاه ترسناکی به جیمین انداخت.
تمین: چیکار براش میکنی؟ تن** فرو**شی؟
تمین با پوزخند گفت.
جیمین دلش میخواست بزنه زیر گریه چون واقعا هیچکاری از دستش بر نمیومد.
تمین یقه شو گرفت و دستشو بالا آورد که...
به موقع زنگ مدرسه خورد.
تمین : این دفعه خوش شانس بودی، منتطر دفعه بعد باش. ( ادمین: ساکت شو مرتیکه منگل )
تمین اینو گفت و جیمینی رو که سعی میکرد گریه نکنه رو تنها گذاشت.
***
حدود نیم ساعت بود که زنگ مدرسه خورده بود ولی جیمین پشت دیوار مدرسه قائم شده بود که تمین و دار و دسته اش از مدرسه برن بیرون.
وقتی بالاخره مطمئن شد کسی توی مدرسه نمونده از مخفیگاهش بیرون خزید.
حس میکرد بالاخره خلاص شده که...
فلانی: هی ببین کی اینجاست فا*ح*شه کوچولوی ما
یکی اینو گفت و از طبقه بالا روی جیمین آب ریختن و یونیفرمش کاملا خیس شد و همه خندیدن .
خیلی سریع به سمت در خروجی مدرسه دویید.
نمیتونست تحمل کنه پس خیلی سریع زد زیر گریه تا صدای کسی رو شنید.
ادامه دارد....
لایک و فالو یادت نره کوچولو🤏🏻👶🏻❤️
یه پارتم شب براتون میزارم کوچولوعا
۲.۸k
۱۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.