گاه می اندیشم

گاه می اندیشم،
خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید؟
آن زمان که خبر مرگ مرا
از کسی می شنوی،روی تو را
کاشکی می دیدم
شانه بالا زدنت را،
_بی قید_
و تکان دادن دستت که،
_مهم نیست زیاد_
و تکان دادن سر را که،
_عجیب!عاقبت مرد؟
_افسوس!
_کاشکی می دیدم!
من به خود می گویم:
"چه کسی باور کرد
جنگل جان مرا
آتش عشق تو خاکستر کرد؟"
دیدگاه ها (۴۴)

روزی اگر سراغ من آمد به او بگومن می شناختم او رانام تو را هم...

گفته بودند که از دل برود یار چو از دیده برفتسال هاست که از د...

تو را نشدمے روم خویش را فراموش کنم____

به چه مشغول کنمدیده و دل را که مدامدل تو را می طلبددیده تو ر...

هزارمین قول انگشتی را به یاد اور پارت ۶

از کوفه بیرون رفتند و حضرت فرمودند چشمت را روی هم بگذار آن م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط