گفته بودند که از دل برود یار چو از دیده برفت

گفته بودند که از دل برود یار چو از دیده برفت
سال هاست که از دیده ی من رفتی لیک
دلم از مهر تو آکنده هنوز
دفتر عمر مرا
دست ایام ورقها زده است
زیر بارم غم عشق
قامتم خم شد و پشتم بِشِکَست
در خیالم اما
همچنان روز نخست
تویی آن قامت بالنده هنوز
در قمار غم عشق
دل من بردی و با دست تهی
منم آن عاشق بازنده هنوز
آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش
گر که گورم بشکافند عیان می بینند
زیر خاکستر جسمم باقیست
آتشی سرکش و سوزنده هنوز____
دیدگاه ها (۴۸)

مرا بگذاربه خویشتن بگذارمن و تلاطم دریاتو و صلابت سنگمن و شک...

نه بهاریو نه یاری دیگرحیفاما من و تودور از هم می پوسیمغمم از...

روزی اگر سراغ من آمد به او بگومن می شناختم او رانام تو را هم...

گاه می اندیشم،خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید؟آن زمان که خبر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط