به وقت عاشقی
به وقت عاشقی
پارت۱۵
فلش بک به یک هفته قبل
ازدیدمیکو
با درد بدی تو شکمم چشمامو باز کردم چه...اتفاقی افتاد
یهو کل روزی که تو ماموریت بودیم در لحظه از جلوی چشمام رد شد
میکو:ا...ها.....یا...دم اومد
احتمالا....دکتر بهشون......درباره ی بیماری....قلبیم گفته اگه دیگه نخوانم چی ( منظورش تو مافیاعه )
تو افکارم غرق بودم که فهمیدم یه پرستار داشته از اتاق میرفته که من بیدار شدم منو دیده بود و میخواست بره پیش دکتر قبل از اینکه بتونم چیزی بگم سریع رفت
چند دقیقه بعد از اومدن دکتر به اتاق
میکو:چ....چقدر... بیهوش بودم ؟
دکتر:یک هفته
میکو:جان من؟!😳
دکتر داشت زخممو معاینه میکرد وقتی دید که خوبم داشت از اتاق میرفت که به بقیه بگه به زور روی پاهام ایستادم دکتر منو دید و با تعجب نگام میکرد خواستم قدم بردارم ولی وقتی پامو بلند کردم درد بدی نذاشت تکون بخورم افتادم روی زانو هام پرستار کمکم کرد که دوباره وایسم و برگردم روی تخت
دکتر:نباید تا چند وقت زیاد راه بری بعضی وقتا پرستار هم کمکت میکنه تا کم کم راه بری
باید مطمئن بشم که فکرم درسته یا نه
میکو:میشه....به بقیه چیزی...... درباره ی بهوش اومدنم نگید؟
دکتر:باشه
میکو:ممنون،کی میتونم مرخص شم
دکتر:هر وقت بتونی تا یک ساعت عادی راه بری!
میکو:پس تو این هفته میرم(خنده)
پارت۱۵
فلش بک به یک هفته قبل
ازدیدمیکو
با درد بدی تو شکمم چشمامو باز کردم چه...اتفاقی افتاد
یهو کل روزی که تو ماموریت بودیم در لحظه از جلوی چشمام رد شد
میکو:ا...ها.....یا...دم اومد
احتمالا....دکتر بهشون......درباره ی بیماری....قلبیم گفته اگه دیگه نخوانم چی ( منظورش تو مافیاعه )
تو افکارم غرق بودم که فهمیدم یه پرستار داشته از اتاق میرفته که من بیدار شدم منو دیده بود و میخواست بره پیش دکتر قبل از اینکه بتونم چیزی بگم سریع رفت
چند دقیقه بعد از اومدن دکتر به اتاق
میکو:چ....چقدر... بیهوش بودم ؟
دکتر:یک هفته
میکو:جان من؟!😳
دکتر داشت زخممو معاینه میکرد وقتی دید که خوبم داشت از اتاق میرفت که به بقیه بگه به زور روی پاهام ایستادم دکتر منو دید و با تعجب نگام میکرد خواستم قدم بردارم ولی وقتی پامو بلند کردم درد بدی نذاشت تکون بخورم افتادم روی زانو هام پرستار کمکم کرد که دوباره وایسم و برگردم روی تخت
دکتر:نباید تا چند وقت زیاد راه بری بعضی وقتا پرستار هم کمکت میکنه تا کم کم راه بری
باید مطمئن بشم که فکرم درسته یا نه
میکو:میشه....به بقیه چیزی...... درباره ی بهوش اومدنم نگید؟
دکتر:باشه
میکو:ممنون،کی میتونم مرخص شم
دکتر:هر وقت بتونی تا یک ساعت عادی راه بری!
میکو:پس تو این هفته میرم(خنده)
۱.۱k
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.