🍷ارباب و برده 🍷پارت 19
🍷ارباب و برده 🍷
پارت_19
ویو ا/ت: خواستم بلند شم اما با کاری که کرد سر جام خشکم زد.........همین که بلند شدم.....چونه ام رو گرفت رو به خودش کرد..... و آروم لبمو بوسید......
یه چند ثانیه بی حرکت مونم....اما بعد چند ثانیه.....به خودم اومدم و از رو پاش بلند شدم و رفت سمت اتاق خودم....... یه لباس راحتی پوشیدم( اسلاید ۲)و بعدش رفتم به اتاق کوک و رو تخت دراز کشیدم.......و خوابیدم....وقتی بیدار شدم خواستم بر گردم و ساعت رو ببینم آما نمیتونستم! کوک جوری بغلم کرده بود انگار اسیر گرفته...... هر کاری کردم نتونستم از بغلش در بیام...... لبشو به گردنم نزدیک کرد و پشت گردنم لب زد....:
کوک:کمتر وول بخور......خوابم مياد. بزار بخوابم......(با صدای خمار)
ا/ت:خب بزا.....زا....ر من برم بعد بخواب.......(لکنت داره چون یکم پیش سرش داد زده بود)
کوک:نه همینطوری خوبه........
ویو ا/ت:نمیذاشت برم.......منم میترسیدم دوباره یه چیزی بگم و ازم عصبانی بشه......اما همه ی جرئتم رو جمع کردم.....و گفتم:
ا/ت: میخوام ببینم ساعت چنده!
کوک:خودم نگاه میکنم......ساعت ۳ و ۵۰ دقیقه ست....(به ساعت گوشیش نگاه میندازه)
کوک:ساعت میخوای چیکار؟ بگیر بخواب
ا/ت: میگم میشه برم کارناممو از مدرسه بگیرم؟اگه امروز نرم ...دیگه بهم نمیدن و میفرستن بایگانی.....( تاریخ: ۲۳ /۴)
کوک: نه.....
ا/ت اخهه.....
کوک:گفتم نه(کمی تندتر از دفعه ی پیش)
ا/ت : باشه ....چرا عصبی میشی.....آروم بگو نه.....
کوک:به یه شرط میزارم بری.....
ا/ت: چه شرطی؟هر چی بگی قبوله...!
کوک:خبببببب........(نیشخند)
کوک: بزار باهات یه بار لب یگیرم!
ا/ت: چی ....نه.....امکان نداره...!
کوک:اوکی ..پس....بخواب(جدی)
ا/ت:خب تو قراره تو مهمونی باهام لب بگیری ....دیگه چرا الان میخوای اینکارو بکنی.؟
کوک:به خودم مربوطه!
ا/ت: اگه قبول کنم میزاری برم کارناممو بگیرم....امروز؟
کوک: اگه خودمم باهات بیام...▪︎
ا/ت: پس.....قبوله....
کوک: چی واقعا اجازه میدی؟
ا/ت: مجبورم دیگه......
کوک:......OK........(رو ا/ ت خیم*ه میزنه و آروم نزدیکش میشه.....)
* آروم نزدیکش میشه و لبا*و میزاره رو لبای ا/ت و آروم مک میزنه و بعد ۱۰ ثانیه ازش جدا میشه.....و نگاش میکنه و میگه:*
کوک:طعم شیرینی داشت.......
ا/ت: حالا باید .........
{پایان}
آره دیگه..........منتظر نظرتون راجب به رمان جدید هستم.......😊
پارت_19
ویو ا/ت: خواستم بلند شم اما با کاری که کرد سر جام خشکم زد.........همین که بلند شدم.....چونه ام رو گرفت رو به خودش کرد..... و آروم لبمو بوسید......
یه چند ثانیه بی حرکت مونم....اما بعد چند ثانیه.....به خودم اومدم و از رو پاش بلند شدم و رفت سمت اتاق خودم....... یه لباس راحتی پوشیدم( اسلاید ۲)و بعدش رفتم به اتاق کوک و رو تخت دراز کشیدم.......و خوابیدم....وقتی بیدار شدم خواستم بر گردم و ساعت رو ببینم آما نمیتونستم! کوک جوری بغلم کرده بود انگار اسیر گرفته...... هر کاری کردم نتونستم از بغلش در بیام...... لبشو به گردنم نزدیک کرد و پشت گردنم لب زد....:
کوک:کمتر وول بخور......خوابم مياد. بزار بخوابم......(با صدای خمار)
ا/ت:خب بزا.....زا....ر من برم بعد بخواب.......(لکنت داره چون یکم پیش سرش داد زده بود)
کوک:نه همینطوری خوبه........
ویو ا/ت:نمیذاشت برم.......منم میترسیدم دوباره یه چیزی بگم و ازم عصبانی بشه......اما همه ی جرئتم رو جمع کردم.....و گفتم:
ا/ت: میخوام ببینم ساعت چنده!
کوک:خودم نگاه میکنم......ساعت ۳ و ۵۰ دقیقه ست....(به ساعت گوشیش نگاه میندازه)
کوک:ساعت میخوای چیکار؟ بگیر بخواب
ا/ت: میگم میشه برم کارناممو از مدرسه بگیرم؟اگه امروز نرم ...دیگه بهم نمیدن و میفرستن بایگانی.....( تاریخ: ۲۳ /۴)
کوک: نه.....
ا/ت اخهه.....
کوک:گفتم نه(کمی تندتر از دفعه ی پیش)
ا/ت : باشه ....چرا عصبی میشی.....آروم بگو نه.....
کوک:به یه شرط میزارم بری.....
ا/ت: چه شرطی؟هر چی بگی قبوله...!
کوک:خبببببب........(نیشخند)
کوک: بزار باهات یه بار لب یگیرم!
ا/ت: چی ....نه.....امکان نداره...!
کوک:اوکی ..پس....بخواب(جدی)
ا/ت:خب تو قراره تو مهمونی باهام لب بگیری ....دیگه چرا الان میخوای اینکارو بکنی.؟
کوک:به خودم مربوطه!
ا/ت: اگه قبول کنم میزاری برم کارناممو بگیرم....امروز؟
کوک: اگه خودمم باهات بیام...▪︎
ا/ت: پس.....قبوله....
کوک: چی واقعا اجازه میدی؟
ا/ت: مجبورم دیگه......
کوک:......OK........(رو ا/ ت خیم*ه میزنه و آروم نزدیکش میشه.....)
* آروم نزدیکش میشه و لبا*و میزاره رو لبای ا/ت و آروم مک میزنه و بعد ۱۰ ثانیه ازش جدا میشه.....و نگاش میکنه و میگه:*
کوک:طعم شیرینی داشت.......
ا/ت: حالا باید .........
{پایان}
آره دیگه..........منتظر نظرتون راجب به رمان جدید هستم.......😊
۱۰.۱k
۱۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.