fake taehyung
fake taehyung
part*²⁵
چهار ساعت بعد
ا/ت: رسیدیم؟
تهیونگ: اره😁
رفتیم وسایلمون داخله خونه چیدیم
تهیونگ: خسته ای تو راه بودیم برو استراحت کن
ا/ت: باشه
تهیونگ: فردا میریم بیرون
ا/ت: باش
رفتم تو اتاقم درو قفل کردم و خوابیدم
فردا
صبح
از خواب بلند شدم رفتم بیرون
تهیونگ: صبح بخیر
ا/ت: صبح بخیر
تهیونگ: بیا صبحونه بخور
ا/ت: باش
رفتم خواستم بخورم اگه چیزی توش ریخته باشه چی
تهیونگ: چرا نمیخوری
ا/ت: میل ندارم
تهیونگ: چرا فقط یه کوچولو
ا/ت: بیا خودت بخور
تهیونگ: نمیخوام
ا/ت: پس منم نمیخورم
تهیونگ: بیا خوردم حالا میخوری
ا/ت: باش منم خوردم بسه
تهیونگ: 👍🏻خب برو اماده کن بریم بیرون
ا/ت: باشه
رفتم اماده کردم خیالم راحت شدم حس کردم که جیمین دروغ گفته و او واقعا دوسم داره
رفتم بیرون
ا/ت: چطوره؟ تهیونگ کجایی
برگشتم پشتم بود
ا/ت: چرا اینجوری نگاه میکنی خوبه
تهیونگ: خیلی ساده ای
ا/ت: چطور؟
تهیونگ: چطور فکر کردی ازت خوشم اومده واقعا اینقدر احمقی
ا/ت: منظورت چیه
اومد نزدیکم
ا/ت: چیکار میکنی
داشت میومد نزدیکم
ا/ت: ولم کن
با پا زدم تو دلش
ا/ت: تو دیوونه شدی
باز اومد سمتم یه جیغی زدم
که از پشت افتاد
جیمین: ا/ت
ا/ت: بله
جیمین: بیا بریم
ا/ت: نمرده باشه
جیمین: نه بریم
ا/ت: اره فقط بیهوش شده
وسایل ضروریمو برداشتم و رفتیم
جیمین: خوبی
ا/ت: اره کجا بریم
جیمین: بریم سئول
ا/ت: اره
جیمین: باش خوبی
ا/ت: اره تو چطور اومدی
جیمین: نگرانت بودم اومدن دنبالتون
#فیک
#سناریو
part*²⁵
چهار ساعت بعد
ا/ت: رسیدیم؟
تهیونگ: اره😁
رفتیم وسایلمون داخله خونه چیدیم
تهیونگ: خسته ای تو راه بودیم برو استراحت کن
ا/ت: باشه
تهیونگ: فردا میریم بیرون
ا/ت: باش
رفتم تو اتاقم درو قفل کردم و خوابیدم
فردا
صبح
از خواب بلند شدم رفتم بیرون
تهیونگ: صبح بخیر
ا/ت: صبح بخیر
تهیونگ: بیا صبحونه بخور
ا/ت: باش
رفتم خواستم بخورم اگه چیزی توش ریخته باشه چی
تهیونگ: چرا نمیخوری
ا/ت: میل ندارم
تهیونگ: چرا فقط یه کوچولو
ا/ت: بیا خودت بخور
تهیونگ: نمیخوام
ا/ت: پس منم نمیخورم
تهیونگ: بیا خوردم حالا میخوری
ا/ت: باش منم خوردم بسه
تهیونگ: 👍🏻خب برو اماده کن بریم بیرون
ا/ت: باشه
رفتم اماده کردم خیالم راحت شدم حس کردم که جیمین دروغ گفته و او واقعا دوسم داره
رفتم بیرون
ا/ت: چطوره؟ تهیونگ کجایی
برگشتم پشتم بود
ا/ت: چرا اینجوری نگاه میکنی خوبه
تهیونگ: خیلی ساده ای
ا/ت: چطور؟
تهیونگ: چطور فکر کردی ازت خوشم اومده واقعا اینقدر احمقی
ا/ت: منظورت چیه
اومد نزدیکم
ا/ت: چیکار میکنی
داشت میومد نزدیکم
ا/ت: ولم کن
با پا زدم تو دلش
ا/ت: تو دیوونه شدی
باز اومد سمتم یه جیغی زدم
که از پشت افتاد
جیمین: ا/ت
ا/ت: بله
جیمین: بیا بریم
ا/ت: نمرده باشه
جیمین: نه بریم
ا/ت: اره فقط بیهوش شده
وسایل ضروریمو برداشتم و رفتیم
جیمین: خوبی
ا/ت: اره کجا بریم
جیمین: بریم سئول
ا/ت: اره
جیمین: باش خوبی
ا/ت: اره تو چطور اومدی
جیمین: نگرانت بودم اومدن دنبالتون
#فیک
#سناریو
۹۴.۰k
۱۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.