شکوفه ای در شب
سلام اسم من میکو چینامی هستش
فرزند سوم این خانواده ما در مجموع
۵فرزنددارد. به نام هایکیریا چینامی
،کیریتو چینامی،میکو چینامی
،هیروتو چینامی،ایمیکو چینامی
کیریا وکیریتو دوقلو هستن
و کپی هم هستن فقط رنگ چشمای
کیریتو آبی وکیریا قرمزه...
هیروتو از من ۳سال کوچیکه و
ایمیکو ۱۱سال و من از کیریا وکیریتو
۲سال کوچیکترم... الان حدس میزنین
من چند سالمه... من ۱۴ سالمه ( ꈍᴗꈍ)
اسم پدر مون شیگوره چینامی و
مادر اسمش هانوکه هاکو هستش
مادر روستایی در نزدیکی آسوکوسا
زندگی میکردیم شغل خانوادگی
چینامی ها خیلی جالبه نیست کار ما
با چوب هستش... خیلی جالبه
مگه نه همه ما با چوب بلدیم
مجسمه و ظرف و لیوان و...
بسازیم مادر ما خیلی بدن ضعیفی
داره وقتی هر مریضی که میگیریه
دیر تر از همه خوب میشه و از کودکی
کم خونی داشته و خیلی شوکه کننده
که تونسته زنده بمونه ولی نباید اینو
میگفتم چون سر به دنیا آمدن ایمیکو
جونشو از دست داد فقط تونست یک
روز زنده بمونه خیلی ناراحت کننده
است مگه نه مادرمون خیلی مشتاق
بود ایمیکو به دنیا بیاد ولی خیلی
عجیبه از وقتی مامانم باردار شد
اسم ایمیکو رو انتخاب کرده بود
خوب نامعلوم بود جنسیت جنین
چیه و خواهر و برادرم میگفتن
اگه پسر بود چی مامان اگه دختر نبود
میخوای اسمش همین باشه
مامان هم لبخند میزد و گفت
اسمشو ایمیکو میزارم چون
وقتی به دنیا بیاد همیشه میخنده
و وقتی گریه می کنه برای دیگرانه
نه برای خودش عزیزانم...
من همیشه با خودم میگفتم گریه
کردن فقط برای آروم شدنه و به
هدف رسیدنه نه برای دیگران
چرا برای دیگران هست وقتی میمیرن
ولی منظور مامان چیه یعنی همه ما
میمیریم؟؟؟؟؟....
و هر بچه خانواده ما تو یک کاری
حرفه ای هستن مثل کیریتو اون
میتونه با سرعت زیاد یک چو
رو تو کمتر از ۶دقیقه بره
و کیریا اون تو مخفی شدن حرفه ای
و هیروتو میتونه با یک بار خواندن
کتاب میتونه حفظ شود و من...
خب..من فقط استعداد تو آشپزی
دارم زیاد جالب نیست میخوام منتظر
آبجی موشولوم باشم ببینم که استعداد
او تو چیه خیلی کنجکاوم ...
.
.
.
.
فرزند سوم این خانواده ما در مجموع
۵فرزنددارد. به نام هایکیریا چینامی
،کیریتو چینامی،میکو چینامی
،هیروتو چینامی،ایمیکو چینامی
کیریا وکیریتو دوقلو هستن
و کپی هم هستن فقط رنگ چشمای
کیریتو آبی وکیریا قرمزه...
هیروتو از من ۳سال کوچیکه و
ایمیکو ۱۱سال و من از کیریا وکیریتو
۲سال کوچیکترم... الان حدس میزنین
من چند سالمه... من ۱۴ سالمه ( ꈍᴗꈍ)
اسم پدر مون شیگوره چینامی و
مادر اسمش هانوکه هاکو هستش
مادر روستایی در نزدیکی آسوکوسا
زندگی میکردیم شغل خانوادگی
چینامی ها خیلی جالبه نیست کار ما
با چوب هستش... خیلی جالبه
مگه نه همه ما با چوب بلدیم
مجسمه و ظرف و لیوان و...
بسازیم مادر ما خیلی بدن ضعیفی
داره وقتی هر مریضی که میگیریه
دیر تر از همه خوب میشه و از کودکی
کم خونی داشته و خیلی شوکه کننده
که تونسته زنده بمونه ولی نباید اینو
میگفتم چون سر به دنیا آمدن ایمیکو
جونشو از دست داد فقط تونست یک
روز زنده بمونه خیلی ناراحت کننده
است مگه نه مادرمون خیلی مشتاق
بود ایمیکو به دنیا بیاد ولی خیلی
عجیبه از وقتی مامانم باردار شد
اسم ایمیکو رو انتخاب کرده بود
خوب نامعلوم بود جنسیت جنین
چیه و خواهر و برادرم میگفتن
اگه پسر بود چی مامان اگه دختر نبود
میخوای اسمش همین باشه
مامان هم لبخند میزد و گفت
اسمشو ایمیکو میزارم چون
وقتی به دنیا بیاد همیشه میخنده
و وقتی گریه می کنه برای دیگرانه
نه برای خودش عزیزانم...
من همیشه با خودم میگفتم گریه
کردن فقط برای آروم شدنه و به
هدف رسیدنه نه برای دیگران
چرا برای دیگران هست وقتی میمیرن
ولی منظور مامان چیه یعنی همه ما
میمیریم؟؟؟؟؟....
و هر بچه خانواده ما تو یک کاری
حرفه ای هستن مثل کیریتو اون
میتونه با سرعت زیاد یک چو
رو تو کمتر از ۶دقیقه بره
و کیریا اون تو مخفی شدن حرفه ای
و هیروتو میتونه با یک بار خواندن
کتاب میتونه حفظ شود و من...
خب..من فقط استعداد تو آشپزی
دارم زیاد جالب نیست میخوام منتظر
آبجی موشولوم باشم ببینم که استعداد
او تو چیه خیلی کنجکاوم ...
.
.
.
.
۴.۰k
۲۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.