بخاطر اینکه دیروز نذاشتم بدونه دیگم هست
🤍💫Bahat Aromam💫🤍
Part 10
وقتی رسیدیم پیاده شدم نفس عمیقی کشیدم
برنا اومد دستشو دور شونه هام حلقه کرد
ابروهامو بالا انداختم و گفتم:آدم شدی؟
پوکر فیس نگاهم کردو گفت:شات اپ
خنده ای کردم که لبخند زدو راه افتادیم
وقتی رفتیم تو دختر عمه های عمه دومیِ نچسبم چسبیده بودن به آقاجون
اما به دلیل اینکه من دردونه ی آقاجون بودم
آقاجون با دیدنم دستاشو ازهم باز کردو گفت:بهه عشق آقاجون بدو بیا ببینم
با ذوق از برنا جدا شدم و به سمت آقاجون پرواز کردم
بین راه دختر عمم بهاره زیرپایی برا گرفت که نزدیک بود کله پا بشم
ولی حواسم بود و خودمو نجات دادم
برکه با حالت چندشی گفت:خوب حالا، نیومده چه لوسم میکننش
با خونسردی تمام گفتم:به کوری چشم حسودان
آقاجون خندید و دستی به سرم کشید و روی موهام که از شال بیرون بود رو بوسید
لبخندی زدمو خودم رو مچاله کردم تو بغلش
چن دقیقه ای تو بغلش بودم که زنگ خونه به صدا در اومد
به کسی که پشت در بود زیر لب نامحسوس فحشی دادم
و از آقاجون جدا شدم
در که باز شد یه آقای شیک پوش درست مثل آقاجون و همسن آقاجون بود
یه خانوم شیک پوش هم اومد که درست همسن مامان جون بود
به هردو سلام کردیم
پشت سرشون......
#اصکیحرام 💫 🙂
#ادیتناسی
#ساکورا
#رمان
#باهاتآرومم
#اصکیحرام
#طنز
#فان
#نازی
#roman
#bahataromam
#tanz
#fany
Part 10
وقتی رسیدیم پیاده شدم نفس عمیقی کشیدم
برنا اومد دستشو دور شونه هام حلقه کرد
ابروهامو بالا انداختم و گفتم:آدم شدی؟
پوکر فیس نگاهم کردو گفت:شات اپ
خنده ای کردم که لبخند زدو راه افتادیم
وقتی رفتیم تو دختر عمه های عمه دومیِ نچسبم چسبیده بودن به آقاجون
اما به دلیل اینکه من دردونه ی آقاجون بودم
آقاجون با دیدنم دستاشو ازهم باز کردو گفت:بهه عشق آقاجون بدو بیا ببینم
با ذوق از برنا جدا شدم و به سمت آقاجون پرواز کردم
بین راه دختر عمم بهاره زیرپایی برا گرفت که نزدیک بود کله پا بشم
ولی حواسم بود و خودمو نجات دادم
برکه با حالت چندشی گفت:خوب حالا، نیومده چه لوسم میکننش
با خونسردی تمام گفتم:به کوری چشم حسودان
آقاجون خندید و دستی به سرم کشید و روی موهام که از شال بیرون بود رو بوسید
لبخندی زدمو خودم رو مچاله کردم تو بغلش
چن دقیقه ای تو بغلش بودم که زنگ خونه به صدا در اومد
به کسی که پشت در بود زیر لب نامحسوس فحشی دادم
و از آقاجون جدا شدم
در که باز شد یه آقای شیک پوش درست مثل آقاجون و همسن آقاجون بود
یه خانوم شیک پوش هم اومد که درست همسن مامان جون بود
به هردو سلام کردیم
پشت سرشون......
#اصکیحرام 💫 🙂
#ادیتناسی
#ساکورا
#رمان
#باهاتآرومم
#اصکیحرام
#طنز
#فان
#نازی
#roman
#bahataromam
#tanz
#fany
۲.۱k
۰۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.