پارت آوردم بدم بقولید، بی معرفت شدید حمایت نمی کنید انفالو هم میکنید؟
🤍💫Bahat Aromam💫🤍
Part 11
پشت سرشون یه خانوم 26،27 ساله وارد شد که یه بچه بغلش بود به اونم سلام کردیم
تا اینجا که با خوش رویی جوابمونو دادن
پشتش یه مرد 30 و چند ساله وارد شد که اونم بچه به دست بود
منتها مثل خانوم جلوییش تو بغلش نبود و دستش رو گرفته بود
به چهره بچه ها دقت کردم خیلی شبیه به هم بودن
پشت سرشون یه دختر وارد شد که با دیدنش جیغی از سر ذوق زدم و پریدم بغلش
ایبیکه بود! رفیقم
روبوسی کردیم
چون جلوی در نبودیم یه پسر جوون دیگه وارد شد که شیرینی دستش بود
سن اونم میخورد به 20 و خرده ای
پشت سرشم یه پسر دیگه وارد شد
چون دستش گل بود جلوی صورتش رو گرفته بود
با صدای آقاجون برگشتم سمت اقاجون
اقاجون:دخترم یانا گل رو بگیر
چشمی زمزمه کردم و رفتم گل رو گرفتم
خخخ شبیه مراسم های خاستگاری شده بود
با گرفتن گل برگ های منم گرفته شد ریختن بدبخت ها
استاد صمیمی بود با تعجب به هم نگاه میکردیم
که با سرفه ی اون پسره به خودمون اومدیم منم سلامی کردم که استاد جوابمو داد و به سمت آشپزخونه رفتم و گل رو دست میلحه جون دادم
یانا:ملیحه جون لواشک موخوام!
ملیحه جون خندید و گفت:از دست تو دخترلبخند دندون نمایی زدم
ملیحه جون یه تیکه از لواشک سبز داد بهم منم با لذت خوردم و به سمت پذیرایی حرکت کردم....
#اصکیحرام 💫 🙂
#ادیتناسی
#ساکورا
#رمان
#باهاتآرومم
#اصکیحرام
#طنز
#فان
#نازی
#roman
#bahataromam
#tanz
#fany
#انفالونکنیددوستبیاریدبرامونممنون
#یکممحمایتخوب😕
Part 11
پشت سرشون یه خانوم 26،27 ساله وارد شد که یه بچه بغلش بود به اونم سلام کردیم
تا اینجا که با خوش رویی جوابمونو دادن
پشتش یه مرد 30 و چند ساله وارد شد که اونم بچه به دست بود
منتها مثل خانوم جلوییش تو بغلش نبود و دستش رو گرفته بود
به چهره بچه ها دقت کردم خیلی شبیه به هم بودن
پشت سرشون یه دختر وارد شد که با دیدنش جیغی از سر ذوق زدم و پریدم بغلش
ایبیکه بود! رفیقم
روبوسی کردیم
چون جلوی در نبودیم یه پسر جوون دیگه وارد شد که شیرینی دستش بود
سن اونم میخورد به 20 و خرده ای
پشت سرشم یه پسر دیگه وارد شد
چون دستش گل بود جلوی صورتش رو گرفته بود
با صدای آقاجون برگشتم سمت اقاجون
اقاجون:دخترم یانا گل رو بگیر
چشمی زمزمه کردم و رفتم گل رو گرفتم
خخخ شبیه مراسم های خاستگاری شده بود
با گرفتن گل برگ های منم گرفته شد ریختن بدبخت ها
استاد صمیمی بود با تعجب به هم نگاه میکردیم
که با سرفه ی اون پسره به خودمون اومدیم منم سلامی کردم که استاد جوابمو داد و به سمت آشپزخونه رفتم و گل رو دست میلحه جون دادم
یانا:ملیحه جون لواشک موخوام!
ملیحه جون خندید و گفت:از دست تو دخترلبخند دندون نمایی زدم
ملیحه جون یه تیکه از لواشک سبز داد بهم منم با لذت خوردم و به سمت پذیرایی حرکت کردم....
#اصکیحرام 💫 🙂
#ادیتناسی
#ساکورا
#رمان
#باهاتآرومم
#اصکیحرام
#طنز
#فان
#نازی
#roman
#bahataromam
#tanz
#fany
#انفالونکنیددوستبیاریدبرامونممنون
#یکممحمایتخوب😕
۲.۳k
۰۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.