نگهبان ( پارت اول )
نگهبان ( پارت اول )
* ویو ا/ت *
داشتم از مدرسه با هه گول بر میگشتم که چشمم خورد به یه انگشتر !
ا/ت : هه گول...یه دقیقه وایسا...!
هه گول : هوم؟ چی شده...؟!
ا/ت : این انگشتر چیه؟
هه گول: چقدر خوشکله!
ا/ت : بنظرت برشدارم؟!
هه گول : برشدار...!
ا/ت : امیدوارم کسی نبینه!
هه گول : سریع برش دار بریم...خیلی گرسنمههه!!
ا/ت: خیلی خب بابا...!
برداشتم و گذاشتمش تو کیفم و با هه گول تا یه رستوران ساده رفتیم و یه نودل خوردیم...ازش خدافظی کردم و رفتم خونه...
م/ا: اوه...سلام عزیزم!
ا/ت : سلام...
م/ا : غذا خوردی؟
ا/ت : آره با هه گول رفتیم رستوران.
م/ا : باشه..
رفتم تو اتاقم و یه لباس راحتی پوشیدم .
ا/ت: هوففف...این انگشتره...چی بود دیگه؟
از کیفم درآوردم و یه نگاه دیگه بهش انداختم .
ا/ت : بنظر گرون میاد...!
انداختم دست و با همون خوابیدم...!
که یهو تو خواب احساس کردم زیرم خالی شد! انگار داشتم از جایی میافتادم....!!!
ولی نمیتونستم چشمام رو باز کنم!
معمولا پارت های اول رو یکم کمتر مینویسم...دیگه ببخشید پارت بعدی یکم زیاد تره🗿🤌🏻
* ویو ا/ت *
داشتم از مدرسه با هه گول بر میگشتم که چشمم خورد به یه انگشتر !
ا/ت : هه گول...یه دقیقه وایسا...!
هه گول : هوم؟ چی شده...؟!
ا/ت : این انگشتر چیه؟
هه گول: چقدر خوشکله!
ا/ت : بنظرت برشدارم؟!
هه گول : برشدار...!
ا/ت : امیدوارم کسی نبینه!
هه گول : سریع برش دار بریم...خیلی گرسنمههه!!
ا/ت: خیلی خب بابا...!
برداشتم و گذاشتمش تو کیفم و با هه گول تا یه رستوران ساده رفتیم و یه نودل خوردیم...ازش خدافظی کردم و رفتم خونه...
م/ا: اوه...سلام عزیزم!
ا/ت : سلام...
م/ا : غذا خوردی؟
ا/ت : آره با هه گول رفتیم رستوران.
م/ا : باشه..
رفتم تو اتاقم و یه لباس راحتی پوشیدم .
ا/ت: هوففف...این انگشتره...چی بود دیگه؟
از کیفم درآوردم و یه نگاه دیگه بهش انداختم .
ا/ت : بنظر گرون میاد...!
انداختم دست و با همون خوابیدم...!
که یهو تو خواب احساس کردم زیرم خالی شد! انگار داشتم از جایی میافتادم....!!!
ولی نمیتونستم چشمام رو باز کنم!
معمولا پارت های اول رو یکم کمتر مینویسم...دیگه ببخشید پارت بعدی یکم زیاد تره🗿🤌🏻
۵۰.۲k
۲۰ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.