درخواستی
نشسته بودم رو تختم و داشتم گوشیم رو نگاه میکردم
دیروز بابام گفت عموم قراره بعد ده سال از بیاد پیشمون .
من هیچوقت اونو از نزدیک ندیده بودم و قرار بود برای اولین بار ببینمش. بابام صدام زد و گفت عموم کم مونده برسه و منم باید آماده میشدم.
بعد یک ساعت:
من بغل عموم بودم . وای خدا خیلی مهربون بود. اممم...خب زن عمومم خیلی مهربون و خونگرم بود.
من بحثو باز کردم.
_اممم.....عمو تو یه فرد معروفی.درسته؟
+آره چطور؟
_چه حسی داره؟
+خب ببین ، سخته ولی خوبیای خودشم داره ،اینکه فنا حمایتت کنن و بهت دلگرمی بدن خیلی خوبه.
_اممم....یه چیزی بگم؟
+بگو
_چرا شما خیلی شبیه هم هستین ؟
+جدی ؟
_اوهوم
+والا نمیدونم😂
_یه چیزی هم بگم ؟
+آاااشسش بگو
_من نمیتونم اسم دوستات رو یاد بگیرم و فقط اسم تو یادم میمونه
زد تو سرش و گفت:
چون عموتم😪😂
یکم بعد قرار بود برن ،من ازش پرسیدم عمو میتونم باهات عکس بگیرم شاید دیگه تا چند سال نبینمت
+حله فسقلی، بیا
_من فسقلیم؟😑
+آره😂
با مشت زدم به سینه اش. گوشیمو گرفت و عکس گرفت باهام.
+راستی فسقلی هر وقت خواستی بهم زنگ بزن .
_حله عمو
+ خداحافظ ، منتظرم بهم زنگ بزنیاااااا.
_اوک . خداحافظ.
خوب بود؟
دیروز بابام گفت عموم قراره بعد ده سال از بیاد پیشمون .
من هیچوقت اونو از نزدیک ندیده بودم و قرار بود برای اولین بار ببینمش. بابام صدام زد و گفت عموم کم مونده برسه و منم باید آماده میشدم.
بعد یک ساعت:
من بغل عموم بودم . وای خدا خیلی مهربون بود. اممم...خب زن عمومم خیلی مهربون و خونگرم بود.
من بحثو باز کردم.
_اممم.....عمو تو یه فرد معروفی.درسته؟
+آره چطور؟
_چه حسی داره؟
+خب ببین ، سخته ولی خوبیای خودشم داره ،اینکه فنا حمایتت کنن و بهت دلگرمی بدن خیلی خوبه.
_اممم....یه چیزی بگم؟
+بگو
_چرا شما خیلی شبیه هم هستین ؟
+جدی ؟
_اوهوم
+والا نمیدونم😂
_یه چیزی هم بگم ؟
+آاااشسش بگو
_من نمیتونم اسم دوستات رو یاد بگیرم و فقط اسم تو یادم میمونه
زد تو سرش و گفت:
چون عموتم😪😂
یکم بعد قرار بود برن ،من ازش پرسیدم عمو میتونم باهات عکس بگیرم شاید دیگه تا چند سال نبینمت
+حله فسقلی، بیا
_من فسقلیم؟😑
+آره😂
با مشت زدم به سینه اش. گوشیمو گرفت و عکس گرفت باهام.
+راستی فسقلی هر وقت خواستی بهم زنگ بزن .
_حله عمو
+ خداحافظ ، منتظرم بهم زنگ بزنیاااااا.
_اوک . خداحافظ.
خوب بود؟
۲.۵k
۰۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.