💭
💭
دلم مزرعه ای می خواهددور از شهر ؛
که میان گندم زار هایش هنوز ،
کشاورزی از آزادی و امید ترانه می خواند.
دلم خانه ای می خواهد ساده و بی آلایش؛
با یک صندلی چوبی قدیمی
و کتابخانه ای پر از کتاب های کاغذ کاهی.
دلم یک زندگی معمولی می خواهد؛
در دور افتاده ترین و نا کجا آباد ترین جایی که می شود پیدا کرد.
دوست دارم دور باشم؛
از نگاه آدم ها،
از صورت های خفه شده زیر آرایش غلیظ ،
از مرد های خنده رویِ نقاب بر صورت،
از همه ی آن هایی که هر روز به یک بهانه احساس را سر می برند.
دوست دارم دست مهربانی را بگیرم؛
با زنی چشم و ابرو مشکی
و دختری که مثل مادرش می خندد،
شبیه آدم های معمولی
میان موسیقی باد آزادانه به رقص در آیم.
دلم کمی زندگی می خواهد ،
زندگی همراه با عطر گونه های سرخت که در آن دختری بازیگوش مدام مرا به بوسیدن عشق، امید و زندگی فرا می خواند.
دلم فقط کمی تو می خواهد،
همین...
#سعید_سجادیان
دلم مزرعه ای می خواهددور از شهر ؛
که میان گندم زار هایش هنوز ،
کشاورزی از آزادی و امید ترانه می خواند.
دلم خانه ای می خواهد ساده و بی آلایش؛
با یک صندلی چوبی قدیمی
و کتابخانه ای پر از کتاب های کاغذ کاهی.
دلم یک زندگی معمولی می خواهد؛
در دور افتاده ترین و نا کجا آباد ترین جایی که می شود پیدا کرد.
دوست دارم دور باشم؛
از نگاه آدم ها،
از صورت های خفه شده زیر آرایش غلیظ ،
از مرد های خنده رویِ نقاب بر صورت،
از همه ی آن هایی که هر روز به یک بهانه احساس را سر می برند.
دوست دارم دست مهربانی را بگیرم؛
با زنی چشم و ابرو مشکی
و دختری که مثل مادرش می خندد،
شبیه آدم های معمولی
میان موسیقی باد آزادانه به رقص در آیم.
دلم کمی زندگی می خواهد ،
زندگی همراه با عطر گونه های سرخت که در آن دختری بازیگوش مدام مرا به بوسیدن عشق، امید و زندگی فرا می خواند.
دلم فقط کمی تو می خواهد،
همین...
#سعید_سجادیان
۵.۱k
۲۲ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.