وقتی ازدواجتون اجباریه تو اونو دوست داری ولی اون تو رو دو
وقتی ازدواجتون اجباریه تو اونو دوست داری ولی اون تو رو دوست نداره
علامت ا.ت+ علامت جی _
P1
ساعت ۱۰ صبح از خواب بیدار شدی تخت رو مرتب کردی و به دستشویی رفتی مسواک زدی موهاتو شونه کردی و لباست رو با یک تیشرت و شلوارک سیاه عوض کردی به سمت آشپزخانه رفتی صبحانه سبک درست کردی و جلوی تلویزیون مشغول به خوردن شدی موقع دیدن سریال مورد علاقت اشکت در اومد...
+چقدر پسره دوسش داره کاش جی هم منو اینقدر دوست داشت(گریه )
جی شوهرت بود یک سال بود که به اجبار خانواده تون باهم ازدواج کردید تو جی رو خیلی دوست داشتی ولی جی برعکس از تو متنفر بود جی رئیس شرکت بود و تو هم توی کافه یه نسبتا بزرگی که خودت صاحبش بودی کار میکردی بخاطر ازدواج اجباریتون همیشه دعوا میکردید که بیشتر وقتا جی شروع به دعوا میکرد...
اشکاتو پاک کردی یه ایده به ذهنت اومد چون جی باهات حرف نمیزد شاید اگه براش غذا درست کنی و کاری به کارش نداشته باشی کم کم ازت خوشش بیاد
به آشپزخانه رفتی میخواستی سوپ کیمچی با دوکبوکی درست کنی چون جی عاشق این دو غذا بود دست به کار شدی غذا رو درست کردی و میز رو آماده کردی و روی مبل نشستی نیمساعت بعد جی از سرکار برگشت ...
+سلام
_سلام
+کتت رو بده من
_لازم نکرده
+اوکی پس غذا آماده ست میتونی بخوری
_باشه
رفتارش برات عادی بود پس اهمیتی ندادی و غذا ها رو روی میز گذاشتی و خودت هم روی صندلی میز نشستی جی هم روی صندلی نشست میخواستی شروع کنی به خوردن
_از جلو چشام گمشو نمیخوام موقع خوردن غذا اون صورتت رو ببینم
+چی
_نشنیدی
+اوکی
باورت نمیشد جی هنوز ازت متنفره و با هیچ چیزی تنفرش نسبت به تو تموم نمیشه بغضت گرفته بود که دخترایی هم سن تو الان پیش کسی زندگی میکنن که عاشقشون هستن ولی تو با کسی زندگی میکنی که بیشتر از دشمنت از تو بدش میاد ظرف و لیوانتو برداشتی و میخواستی به سمت اتاقت بری که لیوان از دستت افتاد خم شدی تا تیکه هاشو برداری موقع جمع کردن یکی از تیکه ها دستت رو خیلی بد برید خون دستت رو زمین ریخت گریت گرفت جی بی توجه شروع به غذا خوردن کرد با خودت فکر کردی چطور یه آدم نمیتونه اینقدر بی رحم باشه تیکه های شیشه رو جمع کردی و به اتاقت رفتی و شروع به گریه کردن کردی تا چشات کم کم سنگین شد و خوابت برد......
#جی #انهایپن #چند_پارتی
علامت ا.ت+ علامت جی _
P1
ساعت ۱۰ صبح از خواب بیدار شدی تخت رو مرتب کردی و به دستشویی رفتی مسواک زدی موهاتو شونه کردی و لباست رو با یک تیشرت و شلوارک سیاه عوض کردی به سمت آشپزخانه رفتی صبحانه سبک درست کردی و جلوی تلویزیون مشغول به خوردن شدی موقع دیدن سریال مورد علاقت اشکت در اومد...
+چقدر پسره دوسش داره کاش جی هم منو اینقدر دوست داشت(گریه )
جی شوهرت بود یک سال بود که به اجبار خانواده تون باهم ازدواج کردید تو جی رو خیلی دوست داشتی ولی جی برعکس از تو متنفر بود جی رئیس شرکت بود و تو هم توی کافه یه نسبتا بزرگی که خودت صاحبش بودی کار میکردی بخاطر ازدواج اجباریتون همیشه دعوا میکردید که بیشتر وقتا جی شروع به دعوا میکرد...
اشکاتو پاک کردی یه ایده به ذهنت اومد چون جی باهات حرف نمیزد شاید اگه براش غذا درست کنی و کاری به کارش نداشته باشی کم کم ازت خوشش بیاد
به آشپزخانه رفتی میخواستی سوپ کیمچی با دوکبوکی درست کنی چون جی عاشق این دو غذا بود دست به کار شدی غذا رو درست کردی و میز رو آماده کردی و روی مبل نشستی نیمساعت بعد جی از سرکار برگشت ...
+سلام
_سلام
+کتت رو بده من
_لازم نکرده
+اوکی پس غذا آماده ست میتونی بخوری
_باشه
رفتارش برات عادی بود پس اهمیتی ندادی و غذا ها رو روی میز گذاشتی و خودت هم روی صندلی میز نشستی جی هم روی صندلی نشست میخواستی شروع کنی به خوردن
_از جلو چشام گمشو نمیخوام موقع خوردن غذا اون صورتت رو ببینم
+چی
_نشنیدی
+اوکی
باورت نمیشد جی هنوز ازت متنفره و با هیچ چیزی تنفرش نسبت به تو تموم نمیشه بغضت گرفته بود که دخترایی هم سن تو الان پیش کسی زندگی میکنن که عاشقشون هستن ولی تو با کسی زندگی میکنی که بیشتر از دشمنت از تو بدش میاد ظرف و لیوانتو برداشتی و میخواستی به سمت اتاقت بری که لیوان از دستت افتاد خم شدی تا تیکه هاشو برداری موقع جمع کردن یکی از تیکه ها دستت رو خیلی بد برید خون دستت رو زمین ریخت گریت گرفت جی بی توجه شروع به غذا خوردن کرد با خودت فکر کردی چطور یه آدم نمیتونه اینقدر بی رحم باشه تیکه های شیشه رو جمع کردی و به اتاقت رفتی و شروع به گریه کردن کردی تا چشات کم کم سنگین شد و خوابت برد......
#جی #انهایپن #چند_پارتی
- ۴.۴k
- ۰۵ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط