من و آن مستی چشمان تو و جام شراب
من و آن مستی چشمان تو و جام شراب
نَشَوَد مست بجز من کَس از این باده ی ناب
همه خُم های دو میخانه و یک جام تهی
چه کنم بی می و آن روی تو در زیر نقاب
تو به مستانگی اندیشی و در خلوت خود
من دراین خلوت شب برتو وُاین حال خراب
به میستان دلت راهی به آواره که نیست
تو مرا دعوت یک جام لبی کن به عطاب
سحرم آید و در وقت نیازی که لبت
برسانی به لبِ زارِ منِ سینه کباب
که اگر بهره نگیرم من از آن باده ی عشق
تا سحر گاه دگر دیده ببارم چو سحاب
نَشَوَد مست بجز من کَس از این باده ی ناب
همه خُم های دو میخانه و یک جام تهی
چه کنم بی می و آن روی تو در زیر نقاب
تو به مستانگی اندیشی و در خلوت خود
من دراین خلوت شب برتو وُاین حال خراب
به میستان دلت راهی به آواره که نیست
تو مرا دعوت یک جام لبی کن به عطاب
سحرم آید و در وقت نیازی که لبت
برسانی به لبِ زارِ منِ سینه کباب
که اگر بهره نگیرم من از آن باده ی عشق
تا سحر گاه دگر دیده ببارم چو سحاب
۴.۹k
۳۰ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.