یک جرعه کتاب 📚
#یک_جرعه_کتاب 📚
افسوس که انسان قدر سعادت را نمیداند، موقعی میفهمی که آن را از دست دادهای. آه که در عرض یک سال چه وقایعی رخ داده است. یادت میآید که من در شبانهروزی چقدر خوشحال بودم؟ آن وقت نمیدانستم که عاشق هستم. رفته رفته درک میکنی که موریانهای دارد وجودت را میجود، روح و جسم تو را در خود میگیرد، میبینی کسی وجود دارد که برایت از هوایی که تنفس میکنی، واجبتر است.
حالا زندگیام در انتظار ورود پستچی خلاصه شده است. اغلب هم نامهای دریافت نمیکنم. ولی من به هر حال، پر از امید انتظار آن ساعت را میکشم و بعد، وقتی آن لحظه خوب یا بد میگذرد، باز با همان امید سابق، به انتظار روز بعد، بر جا میمانم. اگر روزی حواسم به جای دیگری معطوف باشد و پستچی سر برسد، آن وقت معلوم میشود که از عشقم کاسته شده است...!
📘 هیچ یک از آنها باز نمیگردد
✍🏻 #آلبا_دسس_پدس
📚
افسوس که انسان قدر سعادت را نمیداند، موقعی میفهمی که آن را از دست دادهای. آه که در عرض یک سال چه وقایعی رخ داده است. یادت میآید که من در شبانهروزی چقدر خوشحال بودم؟ آن وقت نمیدانستم که عاشق هستم. رفته رفته درک میکنی که موریانهای دارد وجودت را میجود، روح و جسم تو را در خود میگیرد، میبینی کسی وجود دارد که برایت از هوایی که تنفس میکنی، واجبتر است.
حالا زندگیام در انتظار ورود پستچی خلاصه شده است. اغلب هم نامهای دریافت نمیکنم. ولی من به هر حال، پر از امید انتظار آن ساعت را میکشم و بعد، وقتی آن لحظه خوب یا بد میگذرد، باز با همان امید سابق، به انتظار روز بعد، بر جا میمانم. اگر روزی حواسم به جای دیگری معطوف باشد و پستچی سر برسد، آن وقت معلوم میشود که از عشقم کاسته شده است...!
📘 هیچ یک از آنها باز نمیگردد
✍🏻 #آلبا_دسس_پدس
📚
۵.۵k
۰۴ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.