منطقه ممنوعه عشق
#منطقه_ممنوعه_عشق
پارت:56
بلخره مراسم تموم شد و منو جونگکوک سوار ماشین شدیم و راه افتادیم.
ات:میگم جونگکوک چه نقشه ای برای پارچه داری؟
جونگکوک:عزیزم من خودم یه فکرایی دارم چرا خودتو اذیت میکنی؟
ات:خب استرس گرفتم به تو که نمیشه اعتماد کرد.
با ترمزی که زد ممکن بود با کله برم تو شیشه ولی خودمو گرفتم.
ات:چته وحشی؟
جونگکوک:پیاده شو!
ات:تو این بارون؟
جونگکوک:پیاده شو یالا.
ات:براچی؟
جونگکوک:به من نمیشه اعتماد کرد شاید تو همین ماشین کارتو ساختم.
ات:منظور من...
پیاده شدو سمتم اومد درو باز کردو پیادم کرد.
جونگکوک:تا خونه پیاده بیا تا ادم شی!
سوار ماشین شدو ازم دور شد.
زیر بارون اونم تو پاییز حالم داشت بد میشد هوا سرد بود و تـ..نـ..م خیـ..س.
قدمی برداشتم ولی پام به لباسم گیر کرد و پخش زمین شدم.
صورتم میسوخت مطمئن بودم زخمی شده.
همونجا نشستم و زار زدم.
که چند تا موتور سمتم اومدن و دورم میچرخیدن.
از ترس داشتم سکته میکردم!
...:گلم از عروسی شوتت کردن بیرون؟
...:نه بابا حتما دختر نبوده انداختنش بیرون مگه نه؟
...:نگران نباش ما دختر نبودنتم پذیراییم ماشالله چهره که داری بسه!
ات:دست از سرم بردارین!
...:اخی گریه میکنی؟
یکیشون پیاده شد و سمتم اومد.
از ترس کمی عقب رفتم دستشو زیر چونه ام بردو بلند کرد.
...:گریه نکن جوجه کوچولو فقط یه شب پیا پیشمون هوم؟
ات:برو اونور کـ..ثـ..ا فـ..ت!
دستشو تو موهام برد که هینی کشیدم.
...:منو ببین دختر یا باهامون میای یا میای فهمیدی؟
بعد صورتشو نزدیک صورتم کرد که چشامو بستم.
جونگکوک:دستت بهش بخوره دستتو میشکنم!
چشامو باز کردم و با دیدن جونگکوک تو دلم عروسی به پا شد.
(حالا میبینین موقع دعوا یه اهنگ گنگ پخش میشه الانم مثلا پخش میشه😂)
...:خودتو چی دیدی بچه؟به تو چه که بهش دست میزنیم یا نه؟
جونگکوک:بیا جلو!
پسره جلو رفت که مشتشو تو صورتش فرو برد.
همه سمت جونگکوک یورش بردن اولش خوب پیش میرفت.
اما با دیدن چاقویی تو دست یه پسر جیغی کشیدم.
ات:جونگکوککک.
با فرو رفتن چاقو تو شکم جونگکوک قلبم وایساد و چشام گرد شد..
پارت:56
بلخره مراسم تموم شد و منو جونگکوک سوار ماشین شدیم و راه افتادیم.
ات:میگم جونگکوک چه نقشه ای برای پارچه داری؟
جونگکوک:عزیزم من خودم یه فکرایی دارم چرا خودتو اذیت میکنی؟
ات:خب استرس گرفتم به تو که نمیشه اعتماد کرد.
با ترمزی که زد ممکن بود با کله برم تو شیشه ولی خودمو گرفتم.
ات:چته وحشی؟
جونگکوک:پیاده شو!
ات:تو این بارون؟
جونگکوک:پیاده شو یالا.
ات:براچی؟
جونگکوک:به من نمیشه اعتماد کرد شاید تو همین ماشین کارتو ساختم.
ات:منظور من...
پیاده شدو سمتم اومد درو باز کردو پیادم کرد.
جونگکوک:تا خونه پیاده بیا تا ادم شی!
سوار ماشین شدو ازم دور شد.
زیر بارون اونم تو پاییز حالم داشت بد میشد هوا سرد بود و تـ..نـ..م خیـ..س.
قدمی برداشتم ولی پام به لباسم گیر کرد و پخش زمین شدم.
صورتم میسوخت مطمئن بودم زخمی شده.
همونجا نشستم و زار زدم.
که چند تا موتور سمتم اومدن و دورم میچرخیدن.
از ترس داشتم سکته میکردم!
...:گلم از عروسی شوتت کردن بیرون؟
...:نه بابا حتما دختر نبوده انداختنش بیرون مگه نه؟
...:نگران نباش ما دختر نبودنتم پذیراییم ماشالله چهره که داری بسه!
ات:دست از سرم بردارین!
...:اخی گریه میکنی؟
یکیشون پیاده شد و سمتم اومد.
از ترس کمی عقب رفتم دستشو زیر چونه ام بردو بلند کرد.
...:گریه نکن جوجه کوچولو فقط یه شب پیا پیشمون هوم؟
ات:برو اونور کـ..ثـ..ا فـ..ت!
دستشو تو موهام برد که هینی کشیدم.
...:منو ببین دختر یا باهامون میای یا میای فهمیدی؟
بعد صورتشو نزدیک صورتم کرد که چشامو بستم.
جونگکوک:دستت بهش بخوره دستتو میشکنم!
چشامو باز کردم و با دیدن جونگکوک تو دلم عروسی به پا شد.
(حالا میبینین موقع دعوا یه اهنگ گنگ پخش میشه الانم مثلا پخش میشه😂)
...:خودتو چی دیدی بچه؟به تو چه که بهش دست میزنیم یا نه؟
جونگکوک:بیا جلو!
پسره جلو رفت که مشتشو تو صورتش فرو برد.
همه سمت جونگکوک یورش بردن اولش خوب پیش میرفت.
اما با دیدن چاقویی تو دست یه پسر جیغی کشیدم.
ات:جونگکوککک.
با فرو رفتن چاقو تو شکم جونگکوک قلبم وایساد و چشام گرد شد..
۱۱.۳k
۲۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.