برایش بنویس: «دوستت دارم.»
برایش بنویس: «دوستت دارم.»
بنویس: «چه فرقی میکند که امروز، چندمین روزِ رفته از زمستان است؟»
لبخندهاش را تجسم کن و بنویس:
«خندههای تو به آفتابِ مرداد میمانند، در این زمهریر نامهربانیها وُ آلودگی اخمها.»
بایست مقابلش؛
عشق را میان دستهات بگیر و بگو:
«عهدمان باشد تا همیشه.»
بایست به تماشای چشمهاش و تمامِ قلبت را بسپار به هرمِ شورانگیز ِ مرداد لبهاش؛
وَ نامش را صدا بزن.
«تو را دوست دارم.»
#رحمان_نقیزاده
بنویس: «چه فرقی میکند که امروز، چندمین روزِ رفته از زمستان است؟»
لبخندهاش را تجسم کن و بنویس:
«خندههای تو به آفتابِ مرداد میمانند، در این زمهریر نامهربانیها وُ آلودگی اخمها.»
بایست مقابلش؛
عشق را میان دستهات بگیر و بگو:
«عهدمان باشد تا همیشه.»
بایست به تماشای چشمهاش و تمامِ قلبت را بسپار به هرمِ شورانگیز ِ مرداد لبهاش؛
وَ نامش را صدا بزن.
«تو را دوست دارم.»
#رحمان_نقیزاده
۱۴.۸k
۲۸ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.