Jang dar zendegi>
Jang dar zendegi>
Part<۶>
انچه گذشت:
[تهیونگ: لیاقت نداری
همه خندیدن]
:شروع
/ویو{کوک
دختر جالبی بود خیلی دوس دارم دوباره ببینمش فک کنم عاشق شدم جالبه عشق تو نگاه اول
کوک : جیمین
جیمین : ها
کوک : یه سوال دارم ازت
جیمین : بپرس
کوک : از خواهرت برا میگی
جیمین : مثلا چیش؟
کوک : اخلاقش علایقش گذشتش چن سالشه و اینا
جیمین : خوب خواهر من ۲۰ سالشه اسمش میرای ولی دوستاش رای صداش میکنن خوانندس دنسره بد گرل یه دنده لجباز ولی به وقتش یه بیبی گرل به تمام معناست ولی به موقشم یه ببر خفته که داره از اتیش عصبانیت فوران میکنه
کوک : تایپ منه پچه ها من میرم
پسرا : بای
کوک : بای
قبل از اینکه کوک بلند بشه گوشی تهیونگ زنگ خورد
تهیونگ : سلام بیب
ناشناس : ......
تهیونگ : تو از کجا فهمیدی
ناشناس : ......
تهیونگ : باش الان میام(نگران)
همزمان با قطع کردن تهیونگ سوالات بقیه شروع شد
جیمین : چی شده هیونگ
شوگا : کی بود
جین : چرا هراسونی
کوک : اتفاقی برای کسی افتاده
تهیونگ : کوک سولار خواهر توعه نه؟
کوک : اره خواهر بزرگ ترم که رفته فرانسه چطور
تهیونگ : اون واسه کاراش رفته بوده فرانسه درسته
کوک : اره بگو
تهیونگ : اون وکیله اینیکه زنگ زد میسو بود گفتش ازمون شکایت کردن به علت ازدواج زوری و غیر ارادی دادگاه تشکیل دادن منم گفتم میام
جیمین : منتظر چی هستین بریم
جین : پس خانواده ها
کوک : ولشون کنین بریم
همشون سوار ماشیناشون شدن ولی کسی از دل بی قراره کوک خبر نداشت کوک فقط دنبال بهونه ای بود تا دوباره اون فرشته رو ببینه هر شیش تاشون دنبال تهیونگ بودن چون فقط اون روها بلد بود(خب اگه معرفی نامه رو خونده باشین میفهمین که ته و میسو قرار میزارن برای همین ته از جای اونا با خبر بود فقط نمیدونست که کانیا و میا پیشش زندگی میکنن) رسیدن دم اپارتمان دخترا پیاده شدن تهیونگ هرایون به سمت در رفت دستش رو روی ایفون گذاشت که در باز شد همشون با دو به سمت داخل رفتن همین که به در خونه دخترا رسیدن محکم به در کوبیدن در باز شد یه دختر که هودی صورتی و موهای صورتی داشت درو باز کرد
تهیونگ : میسو بقیه کجان
میسو : بیاین داخل
پسرا داخل خونه شدن اونجا دیگه چه جور جایی بود ظرفای شکسته وسطه پذیرایی خون داخل خونه بود همه دخترا اونجا بودن میهو داشت گریه میکرد کازوها دل داریش میداد میا یه گوشه نشسته بود کانیا داشت دریه اتاق رو میزد و مدام اسم میرای رو میاورد....
Payan part<۶>
Part<۶>
انچه گذشت:
[تهیونگ: لیاقت نداری
همه خندیدن]
:شروع
/ویو{کوک
دختر جالبی بود خیلی دوس دارم دوباره ببینمش فک کنم عاشق شدم جالبه عشق تو نگاه اول
کوک : جیمین
جیمین : ها
کوک : یه سوال دارم ازت
جیمین : بپرس
کوک : از خواهرت برا میگی
جیمین : مثلا چیش؟
کوک : اخلاقش علایقش گذشتش چن سالشه و اینا
جیمین : خوب خواهر من ۲۰ سالشه اسمش میرای ولی دوستاش رای صداش میکنن خوانندس دنسره بد گرل یه دنده لجباز ولی به وقتش یه بیبی گرل به تمام معناست ولی به موقشم یه ببر خفته که داره از اتیش عصبانیت فوران میکنه
کوک : تایپ منه پچه ها من میرم
پسرا : بای
کوک : بای
قبل از اینکه کوک بلند بشه گوشی تهیونگ زنگ خورد
تهیونگ : سلام بیب
ناشناس : ......
تهیونگ : تو از کجا فهمیدی
ناشناس : ......
تهیونگ : باش الان میام(نگران)
همزمان با قطع کردن تهیونگ سوالات بقیه شروع شد
جیمین : چی شده هیونگ
شوگا : کی بود
جین : چرا هراسونی
کوک : اتفاقی برای کسی افتاده
تهیونگ : کوک سولار خواهر توعه نه؟
کوک : اره خواهر بزرگ ترم که رفته فرانسه چطور
تهیونگ : اون واسه کاراش رفته بوده فرانسه درسته
کوک : اره بگو
تهیونگ : اون وکیله اینیکه زنگ زد میسو بود گفتش ازمون شکایت کردن به علت ازدواج زوری و غیر ارادی دادگاه تشکیل دادن منم گفتم میام
جیمین : منتظر چی هستین بریم
جین : پس خانواده ها
کوک : ولشون کنین بریم
همشون سوار ماشیناشون شدن ولی کسی از دل بی قراره کوک خبر نداشت کوک فقط دنبال بهونه ای بود تا دوباره اون فرشته رو ببینه هر شیش تاشون دنبال تهیونگ بودن چون فقط اون روها بلد بود(خب اگه معرفی نامه رو خونده باشین میفهمین که ته و میسو قرار میزارن برای همین ته از جای اونا با خبر بود فقط نمیدونست که کانیا و میا پیشش زندگی میکنن) رسیدن دم اپارتمان دخترا پیاده شدن تهیونگ هرایون به سمت در رفت دستش رو روی ایفون گذاشت که در باز شد همشون با دو به سمت داخل رفتن همین که به در خونه دخترا رسیدن محکم به در کوبیدن در باز شد یه دختر که هودی صورتی و موهای صورتی داشت درو باز کرد
تهیونگ : میسو بقیه کجان
میسو : بیاین داخل
پسرا داخل خونه شدن اونجا دیگه چه جور جایی بود ظرفای شکسته وسطه پذیرایی خون داخل خونه بود همه دخترا اونجا بودن میهو داشت گریه میکرد کازوها دل داریش میداد میا یه گوشه نشسته بود کانیا داشت دریه اتاق رو میزد و مدام اسم میرای رو میاورد....
Payan part<۶>
۲.۹k
۲۸ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.