Jang dar zendegi>
Jang dar zendegi>
Part<۴>
انچه گذشت:
[میرای : منتظرم]
:شروع
بعد چند مین کازوها اماده شد سوار ماشین شدن رفتن فرودگاه
/ویو {راوی
میرای به زور داشت عصبانیتش رو کنترل میکرد کازوها نگران بود که چه اتفاقی میفته تکلیف اونا چیه
سولار از همه جا بی خبر که در لحظه ورودش به کشورش خبرای بد به دستش میرسن میهو ی بیچاره که دارن مجبور ازدواج میکنن اون سه تا دختر قد و نیم قد که ایندشون در خطره حدود بیست مین بعد کازوها و میرای به فرودگاه رسیدن هنوز هواپیمای سولار نرسیده بود تو سالن انتظار نشسته بودن که صدای بلند گوی فرودگاه بلند شد:
پرواز فرانسه به کره رسید
میرای و کازوها به سمت راهروی پیشواز ها (نمد چی میگن😅🤣)رفتن
کازوها : حتی یادمون رفت گل بخریم
میرای : حالت خوبه نه من دارم اینجا از عصبانیت جون میدم این میگه گل میخریدیم
کازوها : بسه سولار اومد بحثو وسط نکش
میرای : اومد اونجاست اهاس سولار اینجاییم (دست تکون داد)
سولار : وایییی کوچولو دلم واست یه زره شده بود سلام مادر شوهر
کازوها : باز که گفتی من کجام شبی مادر شوهراست اخه
سولار : والا اونقدر که تو گیر میدی عین مادر شوهرایی
شما چه طوری خانم خاننده
میرای : بد نیستم بریم
سولار : کجا
میرای : تو راه میگم
کازوها : بریم
سولار : مشکوک میزنین
میرای : بیا میگم وضع اضطراریه
باهم به سمت ماشین رفتن
[داخل ماشین
سولار : میگین یا نه جون به لبم کردین
میرای : میدونی که دخترا دیگه خونه نمیرن درسته
سولار : اره که چی
میرای : خوب میدونی که میهو فقط تو عمارت میمونه درسته
سولار : اره میدونم رای ( مخفف میرای میشه رای دخترا اینطوری صداش میکنن) برو سر اصل مطلب
میرای : مارو مجبور به ازدواج خانوادگی کردن
سولار : جان (عربده)
کازوها : اروم باش
سولار : چه طوری اروم باشم
میرای : الان داریم میریم پیش میهو بهتر تند تر بری کازوها
کازوها : بزن بریم
سولار : یعنی تورم مجبور کردن
میرای : اره هم من هم میسو هم میا هم کانیا هم میهو فقط توعو کازوها موندین
سولار : مگه دختره دیگه تو خاندان نیست
میرای : اونا در حال دادن
سولار : صحیح
کازوها : رسیدیم این کلیساس
Payan part<۴>
Part<۴>
انچه گذشت:
[میرای : منتظرم]
:شروع
بعد چند مین کازوها اماده شد سوار ماشین شدن رفتن فرودگاه
/ویو {راوی
میرای به زور داشت عصبانیتش رو کنترل میکرد کازوها نگران بود که چه اتفاقی میفته تکلیف اونا چیه
سولار از همه جا بی خبر که در لحظه ورودش به کشورش خبرای بد به دستش میرسن میهو ی بیچاره که دارن مجبور ازدواج میکنن اون سه تا دختر قد و نیم قد که ایندشون در خطره حدود بیست مین بعد کازوها و میرای به فرودگاه رسیدن هنوز هواپیمای سولار نرسیده بود تو سالن انتظار نشسته بودن که صدای بلند گوی فرودگاه بلند شد:
پرواز فرانسه به کره رسید
میرای و کازوها به سمت راهروی پیشواز ها (نمد چی میگن😅🤣)رفتن
کازوها : حتی یادمون رفت گل بخریم
میرای : حالت خوبه نه من دارم اینجا از عصبانیت جون میدم این میگه گل میخریدیم
کازوها : بسه سولار اومد بحثو وسط نکش
میرای : اومد اونجاست اهاس سولار اینجاییم (دست تکون داد)
سولار : وایییی کوچولو دلم واست یه زره شده بود سلام مادر شوهر
کازوها : باز که گفتی من کجام شبی مادر شوهراست اخه
سولار : والا اونقدر که تو گیر میدی عین مادر شوهرایی
شما چه طوری خانم خاننده
میرای : بد نیستم بریم
سولار : کجا
میرای : تو راه میگم
کازوها : بریم
سولار : مشکوک میزنین
میرای : بیا میگم وضع اضطراریه
باهم به سمت ماشین رفتن
[داخل ماشین
سولار : میگین یا نه جون به لبم کردین
میرای : میدونی که دخترا دیگه خونه نمیرن درسته
سولار : اره که چی
میرای : خوب میدونی که میهو فقط تو عمارت میمونه درسته
سولار : اره میدونم رای ( مخفف میرای میشه رای دخترا اینطوری صداش میکنن) برو سر اصل مطلب
میرای : مارو مجبور به ازدواج خانوادگی کردن
سولار : جان (عربده)
کازوها : اروم باش
سولار : چه طوری اروم باشم
میرای : الان داریم میریم پیش میهو بهتر تند تر بری کازوها
کازوها : بزن بریم
سولار : یعنی تورم مجبور کردن
میرای : اره هم من هم میسو هم میا هم کانیا هم میهو فقط توعو کازوها موندین
سولار : مگه دختره دیگه تو خاندان نیست
میرای : اونا در حال دادن
سولار : صحیح
کازوها : رسیدیم این کلیساس
Payan part<۴>
۱.۹k
۲۸ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.