باید گریه میکردم اما اشکی نبود یه سوزن برداشتم

باید گریه میکردم اما اشکی نبود یه سوزن برداشتم
یه دستام شد پارچه یه دستام شد چرخ خیاطی
باید گریه میکردم ،،، این شروع بخیه بود ،،،
اما اشکی نبود
وظیفه دستام عوض شد
بازم اشک نبود
درد بود اما اشک نبود،باید گریه میکردم،رفتم سمت آینه ،،، انگشتام روی لبام سر میخوردن،،، اشک نبود،،،
فرش اتاقو به رنگ سرخ داشتم رنگ میزدم،،،
متوجه نبودم،،،
تیره شد دنیا،،، شمارش معکوس از سه تا حدود صفر شروع شد،،،
نگاهم خیره به ضربان قلبم. شد،،،
یه دست اومد سمتم،،، خوش حال که داشتم میرفتم سمت جواب سوالام،،،
شوک برقی زدن بهم که پرت شدم سمت جسمم،،،
شنیدم دکتر گفت خوشبختانه عمل موفقیت آمیز بود،،،
اشکم در اومد،،،
اما گفتن اینم نشون زنده بودنش،،،،
من شدم و کاش گریه نمیکردم تا این جمله رو نمیشنیدم،،،،
زندگی رو از دید خودش ببان کرد،،،،
ح میم
دیدگاه ها (۵۲)

مغز روده ای فشرده شده است_که فقط در بالای بدن قرار دارد_ مگر...

باد،صدای خش خش افکارم زیر صدای جیغ رد پای طلوع فردا،گیاهای ج...

گاهی باید خودتو توی لجن شنا بدی… باید تموم جسمت بوی گندیده ب...

بیشتر اوقات دوست دارم افکارم رو از توی سرم با دستام در بیارم...

رمان ( عمارت ارباب)

HENTAI :: AKUTAGAWA ♡ ATSUSHI(درخواستی)ویو :: آتسوشیامروز که...

جیمین فیک زندگی پارت ۱۰۶#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط