جیمین فیک زندگی پارت ۱۰۶#

جیمین فیک زندگی پارت ۱۰۶#


نتونستم کارم و توی بیمارستان تموم کنم

یهو اومد سمتم شروع کرد بوسیدنم منم همراهش میکردم که یهو ازم جدا شد و جلوم زانو زد و نیشرتم و داد بالا و شروع کرد بوسیدن شکم من

ات: یهو ولم کردی داری شکمم رو میبوسی
جیمین: بچمو میبوسم

همینجوری میبوسید که یکم باعث قلقلکم میشد که یهو شکمم تکون خورد. جیمین هم متوجه شده بود

جیمین:دیدی دخترم دوستدداره ببوسمش ... بیدار شده پرنسس باباش...

چند روز بعد ویو ات

گشنم بود رفتم سمت یخچال و یکم خوراکی برداشتم و میخوردم . داشتم میرفتم سمت میز که یه خیسی لای پام حس کردم. یهو اب از لای پام میریخت از ترس جیغی کشیدم که جیمین با نگرانی از پله ها پایین میومد . با دیدنم شوکه شد .سریع اومد سمتم

جیمین : عشقم ...حا...حالت خوبه

درد خیلی شدیدی زیر شکمم داشتم و از درد گریه میکردم . جیمین استرس داشت نمیدونست چیکار کنه

جیمین: چیکار کنم...وسایل بگیرم با بریم...
ات: بیمارستان( با درد)

با کمک حیمین سوار ماشین شدم و کل راه رو به جیمین فوش میدادم جیمین بدبختم چیزی نمیگفت

ات: به خدا اگه بزارم دیگه به من دست بزنی
ات: به خدا اگه دوباره بخوایی حاملم کنی خودم میکونمت ...
دیدگاه ها (۲)

جیمین فیک زندگی پارت ۱۰۷#

جیمین فیک زندگی پارت ۱۰۸#

جیمین فیک زندگی پارت ۱۰۵#

جیمین فیک زندگی پارت ۱۰۴#

جیمین فیک زندگی پارت ۵۵#

#عشق_مافیای_من پارت سهقرمز شدم*دازای؛ گوگولی شدیییییافتادم ی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط