چشمای قشنگ تو

#part49
چشمای قشنگ تو✨
متین:اوفف چقد بلا سرت میا
مهشاد:این حرفارو ول کنید مردم از گشنگی
دیانا:وای منم
ارسلان:گیر یه مشت شکمو افتادیم هااا
مهشاد:چی گفتییییییی
ارسلان:ب ط چ
متین:بسههههههههههههه
دیانا:اونجا یه رستوران هست بریم اونجا
مهشاد:آره بدویید
.......
گارسن:چی میل دارید
بعد اینکه همه سفارش دادن منتظر موندیم تا غذا ها بیاد
دیانا:یه عکس یادگاری بگیریم
مهشاد:اوهومممم
دیانا:پس میگیرم
مهراب:مام ک هویچ
دیانا:نظر شما ک مهم نیس
ارسلان:عه ن بابا
دیانا:آره بابا
ارسلان:من ک تو عکس نمیام
دیانا:بهتر
مهشاد:عه دیانا کم با شوهرت بحث کن
دیانا:چیییییییییییی
با اومدن گارسن و سفارشامون بحثمون نیمه کاره موند
متین:بهترین موقع اومد
ارسلان:آره واقعا
مهراب:بخورید
مهشاد:چی بخوریممم
مهراب:غذاااااااا
دیانا:غذاتون رو میل بفرمایید دوستان خوبهههه؟؟؟
مهشاد:بد نیس
دیانا:کوف کن دیگ
مهراب:درست حرف بزنید
ارسلان:غذا یخ کرداااا
دیدگاه ها (۰)

چشمای قشنگ تو

چشمای قشنگ تو

چشمای قشنگ تو

چشمای قشنگ تو

پارت ۷۰ فیک ازدواج مافیایی

part19🦋-ترسوندمت بابایی ببخشید فرشته کوچولو {صورتش رو آروم م...

Scenario :: The Hunter's Love for the Man-Eating Demon :: Pa...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط