Part
Part ⁹⁰
تهیونگ ویو:
دستمو روی دستگیره گذاشتم و بازش کردم..در باز شد و سیلی از خاطرات بهم حجوم اورد..خیلی وقت بود که دیگه اینجا توی عمارت پدرم نبودم..همه چیز مثل قبل بود
تهیونگ:بیا داخل
ا.ت وارد اتاق شد..پر رو پشت سرش بستم..کتم رو در اوردم و روی کاناپه توی اتاق انداختم..نگاه ا.ت بی وقفه توی اتاق میچرخید
ا.ت:قراره اینجا بخوابیم
نگاهش کردم
تهیونگ:اره
برگشت و نگاهم کرد..تلاقی عجیب بینمون بود
ا.ت:چرا هردومون باید توی یه اتاق بخوابیم..
پوزخندی پنهونی زدم گفتم
تهیونگ:شاید زن شوهر باشیم..اینطور نیست
لب پایینش رو گزید و نگاهشو ازم گرفت..سمت کمد لباس هام رفتم و تیشرت مشکی همراه با شلوار راحت خاکستری برداشتم و سمت حمام رفتم..
تهیونگ:فردا چمدون هارو میارن..چند دست لباس داخل اون یکی کمد هست
وارد حمام شدم و در رو بستم..اون لباس ها تازه و جدید بودن از قبل سفارش کرده بودم چند دست لباس براش اماده کنن..دوش اب رو باز کردم و زیرش قرار گرفتم
ا.ت ویو:
به در بسته حمام خیره شدم..نگاهمو از در گرفتم و مشغول نگاه کردن اتاق شدم..اتاق ترکیبی از رنگ مشکی و قهوه ای تیره بود..پنجره های بلند و بزرگ همراه با پرده های تیره و مشکی داشت..عجیب بود که برخلاف رنگ اتاقش...اتاث اصلا دلگیر نبود..سمت کمدی که تهیونگ گفته بود رفتم..در اصل کمد هاش داخل کلوزت رومش بودن..اینجا هم باز همون رنگی بود..مشکی و قهوه ای..در کمد رو باز کردم..چند دست لباس اویزون شده بودن و چند دست لباس تا خورده گوشه کمد بود..نگاهی به لباس ها انداختم همشون نو بودن..یکی از لباس هارو برداشتم و لباسمو عوض کردم..یه شلوارک شیری رنگ با کراپ سفید بود..لباس هامو داخل کمد جا دادم و اومدم بیرون..کش قوصی به بدنم دادم و رفتم روی یکی از کاناپه ها نشستم..گوشیم رو از داخل کیفم در اوردم و نگاه ساعت کردم ساعت یک شب رو نشون میداد..گوشی رو خاموش کردم و سرمو به پشتی مبل تکیه دادم و چشمامو بستم..توی همون موقع صدای باز شدن در اومد که احتمال دادم تهیونگ باشه
تهیونگ:چرا نمیری روی تخت بخوابی..چشمامو از هم فاصله دادم..از روی مبل بلند شدم که چشمم بهش خورد..تیشرت مشکی بایه شلوار جاگر خاکستری تنش بود..موهای خیسش جلوی چشماش ریخته شده بود و حوله ای هم دور گردنش بود..مات و مبهوتش شده بودم..اون واقعا زیبا بود..نگاهمو به سختی ازش گرفتم و سعی کردم اروم باشم تا ضربان قلبم پایین بیاد..دستم. مشت کردم
ا.ت:میخواستم قبل از اینکه بخوابم صورتمو بشورم
و بدون اینکه نگاهش کنم رفتم سمت حمام.. جلوی روشویی ایستاده بودم و از داخل اینه نگاه خودم میکردم..دستمو پر از اب کردم و به صورتم زدم..با دستمال صورتمو خشک کردم..سمت در حمام رفتم و بازش کردم..تهیونگ توی اتاق نبود..
ادامه دارد 🍷
تهیونگ ویو:
دستمو روی دستگیره گذاشتم و بازش کردم..در باز شد و سیلی از خاطرات بهم حجوم اورد..خیلی وقت بود که دیگه اینجا توی عمارت پدرم نبودم..همه چیز مثل قبل بود
تهیونگ:بیا داخل
ا.ت وارد اتاق شد..پر رو پشت سرش بستم..کتم رو در اوردم و روی کاناپه توی اتاق انداختم..نگاه ا.ت بی وقفه توی اتاق میچرخید
ا.ت:قراره اینجا بخوابیم
نگاهش کردم
تهیونگ:اره
برگشت و نگاهم کرد..تلاقی عجیب بینمون بود
ا.ت:چرا هردومون باید توی یه اتاق بخوابیم..
پوزخندی پنهونی زدم گفتم
تهیونگ:شاید زن شوهر باشیم..اینطور نیست
لب پایینش رو گزید و نگاهشو ازم گرفت..سمت کمد لباس هام رفتم و تیشرت مشکی همراه با شلوار راحت خاکستری برداشتم و سمت حمام رفتم..
تهیونگ:فردا چمدون هارو میارن..چند دست لباس داخل اون یکی کمد هست
وارد حمام شدم و در رو بستم..اون لباس ها تازه و جدید بودن از قبل سفارش کرده بودم چند دست لباس براش اماده کنن..دوش اب رو باز کردم و زیرش قرار گرفتم
ا.ت ویو:
به در بسته حمام خیره شدم..نگاهمو از در گرفتم و مشغول نگاه کردن اتاق شدم..اتاق ترکیبی از رنگ مشکی و قهوه ای تیره بود..پنجره های بلند و بزرگ همراه با پرده های تیره و مشکی داشت..عجیب بود که برخلاف رنگ اتاقش...اتاث اصلا دلگیر نبود..سمت کمدی که تهیونگ گفته بود رفتم..در اصل کمد هاش داخل کلوزت رومش بودن..اینجا هم باز همون رنگی بود..مشکی و قهوه ای..در کمد رو باز کردم..چند دست لباس اویزون شده بودن و چند دست لباس تا خورده گوشه کمد بود..نگاهی به لباس ها انداختم همشون نو بودن..یکی از لباس هارو برداشتم و لباسمو عوض کردم..یه شلوارک شیری رنگ با کراپ سفید بود..لباس هامو داخل کمد جا دادم و اومدم بیرون..کش قوصی به بدنم دادم و رفتم روی یکی از کاناپه ها نشستم..گوشیم رو از داخل کیفم در اوردم و نگاه ساعت کردم ساعت یک شب رو نشون میداد..گوشی رو خاموش کردم و سرمو به پشتی مبل تکیه دادم و چشمامو بستم..توی همون موقع صدای باز شدن در اومد که احتمال دادم تهیونگ باشه
تهیونگ:چرا نمیری روی تخت بخوابی..چشمامو از هم فاصله دادم..از روی مبل بلند شدم که چشمم بهش خورد..تیشرت مشکی بایه شلوار جاگر خاکستری تنش بود..موهای خیسش جلوی چشماش ریخته شده بود و حوله ای هم دور گردنش بود..مات و مبهوتش شده بودم..اون واقعا زیبا بود..نگاهمو به سختی ازش گرفتم و سعی کردم اروم باشم تا ضربان قلبم پایین بیاد..دستم. مشت کردم
ا.ت:میخواستم قبل از اینکه بخوابم صورتمو بشورم
و بدون اینکه نگاهش کنم رفتم سمت حمام.. جلوی روشویی ایستاده بودم و از داخل اینه نگاه خودم میکردم..دستمو پر از اب کردم و به صورتم زدم..با دستمال صورتمو خشک کردم..سمت در حمام رفتم و بازش کردم..تهیونگ توی اتاق نبود..
ادامه دارد 🍷
- ۱۳.۵k
- ۱۳ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط