Part

Part ⁸⁹
تهیونگ ویو:
مدت خیلی زیادی نبود که توی جاده بودیم..نگاهمو برای لحظه ای از جاده گرفتم و به صندلی که ا.ت روش نشسته بود دادم..از چشمای بستش و نفس های پی یا پی و منظمش فهمیدم که به خواب رفته..سرش رو به شیشه ماشین تکیه داده بود و گردنش توی حالت مناسبی نبود..وقتی بیدار میشد مطمعنن گردن درد میگرفت..نگاهمو به جاده دوختم..انگشتامو دور فرمون ماشین سفت کردم..کمی مردد بودم برای انجام این کار ولی نمیتونستم بیخیالش بشم..انگشت های دست راستمو از دور فرمون ازاد کردم..نگاهمو دوباره از جاده گرفتم و به ا.ت دادم..دستی که ازاد بود رو سمت ا.ت بردم..بازوی سمت چپش رو اروم گرفتم و سمت خودم کشوندم..سرش روی پای سمت راستم قرار گرفت..برای لحظه ای تمام ماهیچه های بدنم منقبض شدن..نفس حبس شدمو به سختی بیرون داد و نگاهمو به جاده دادم..سرش روس پاهام بود و پاهاش روبه در ماشین..دستی که ازاد بود رو مردد بالای سرش گرفت بودم..دستمو مشت کردم و دوباره بازش کردم و سمت موهاش بردم و انگشتامو داخل موهای بلندش فرو کردم..دم عمیقی از عطری که توی ماشین پیچیده بود زدم و وارد ریه هام کردم..چشمام خمار شده بودن از عطرش..توی طول مسیر حواسم به جاده و ا.ت که سرش روی پام بود گیر کرده بود..از دور چراغ های عمارت رو میدیدم که مثل همیشه روشن بودن..به جلوی در ورودی حیاط عمارت رسیدیم..در باز شد و وارد حیاط شدم..ماشین رو گلوی در اصلی پارک کردم و بعد ماشین رو خاموش کردم..دم عمیقی کشیدم و سرم رو به پشتی صندلی تکیه دادم..عجیب بود راهی رو که همیشه برام خسته کننده بود این دفعه سریع گذشت..نگاهمو از روبرو به کنارم دادم..دستمو سمت صورتش بردم و دسته ای از موهاش رو که توی صورتش ریخته شده بود رو کنار زدم..با تکونی که خورد احتمال دادم که داره بیدار میشه..دستمو عقب کشیدم..چشماش رو از هم فاصله داد و روی صندلی نشست..نگاهی به بیرون انداخت..معطل نکردم گفتم
تهیونگ:پیاده شو
در ماشین رو باز کردم و پیاده شدم..سمت در اصلی رفتم و از همون جا نگاه حیاط کردم..جیمین و جونگ کوک هنوز نیومده بودن..دستمو توی جیبم فرو کردم و نگاه ا.ت کردم که داشت از پله ها بالا میومد..چرخیدم و در رو باز کردم..فقط چند تا از لامپ ها روشن بود و این نشون میداد همه خواب باشن..ا.ن بهم رسید..دستمو پشتش گذاشتم و به داخل هدایتش کردم..در رو بستمو سمتش رفتم
تهیونگ:بیا بریم بالا
جلوتر ازش راه رفتم..از پله های عمارت گذر کردیم و به راهرویی پر از در رسیدیم..توی راهرو قدم بر میداشتم و به اخر راهرو میرفتم..اتاق اخر برای من بود..اتاقی که با بقیه اتاق ها فرق میکرد..چه از لحاظ موقعیتش چه از لحاظ اندازه..به جلوی در رسیدم..دیتمو روی دستگیره گذاشتم و بازش کردم..

ادامه دارد🍷
دیدگاه ها (۰)

Part ⁹⁰تهیونگ ویو:دستمو روی دستگیره گذاشتم و بازش کردم..در ب...

Part ⁹¹ا.ت ویو:تهیونگ داخل اتاق نبود..در حمام رو بستم و سمت ...

Part ⁸⁸ا.ت ویو:به اخر پله ها رسیدیم..دستمو از لباسش جدا کردم...

Part ⁸⁷ا.ت ویو: خودمو زیر ملافه تخت قایم کردم..تنها صدایی که...

"سرنوشت "p,32..ویو بعد از شام ا/ت *.بعد از شام جیمین با ماشی...

"سرنوشت "p,35..ساعت ۳ صبح .....با حس باد سردی چشمامو باز کرد...

꧁ 𝘿𝙖𝙧𝙠 𝙡𝙞𝙛𝙚 ꧂𝙥𝙖𝙧𝙩⁶⁰با تعجب به رفتنش نگاه میکردم... جیمین: دق...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط