Fatima🖤🖤
Fatima🖤🖤
دلم که میگرفت میرفتم گوشهای از
گوشهترین جایی که تاریک بود؛
سرمو میذاشتم رو زانوهامو بغل میکردم
با خودم حرف میزدم
زیر لب از دوست داشتنام میگفتم
از حسهایی که از دست دادم
از چیزایِ بدی که تحمل کردم!
میخواستم از فردایِ خوب بگم ولی زبونم نمیچرخید
از قوی بودن خسته میشدم
دلم میخواست دقیقا به اندازهی همون لحظه که ضعیف بودم،جلوی بقیه هم ضعیف میموندم
کسی صدامو میشنید
دست میذاشت رو "شونهام" میگفت "ضعیف باش یکم
هیچ عیبی نداره گاهی ضعیف باشی"
بغلم میکرد
زخمهام رو نوازش میکرد!
وسطِ حالِ بد منو میخندوند
تهش هم یادم میرفت چرا اون گوشه نشستم!
اما هر بار اون گوشه،این من بودم که به خیالات و این آرزهای محالم میخندیدم..
خودم بودم که برای خودم ضعیف شدم و بغلش کردم؛دلداریش دادم
میفهمی چی میگم؟
از حالِ بدِ یک آدمی که چاره چارهای جز قوی بودن،نداره..🌌
#خاص
دلم که میگرفت میرفتم گوشهای از
گوشهترین جایی که تاریک بود؛
سرمو میذاشتم رو زانوهامو بغل میکردم
با خودم حرف میزدم
زیر لب از دوست داشتنام میگفتم
از حسهایی که از دست دادم
از چیزایِ بدی که تحمل کردم!
میخواستم از فردایِ خوب بگم ولی زبونم نمیچرخید
از قوی بودن خسته میشدم
دلم میخواست دقیقا به اندازهی همون لحظه که ضعیف بودم،جلوی بقیه هم ضعیف میموندم
کسی صدامو میشنید
دست میذاشت رو "شونهام" میگفت "ضعیف باش یکم
هیچ عیبی نداره گاهی ضعیف باشی"
بغلم میکرد
زخمهام رو نوازش میکرد!
وسطِ حالِ بد منو میخندوند
تهش هم یادم میرفت چرا اون گوشه نشستم!
اما هر بار اون گوشه،این من بودم که به خیالات و این آرزهای محالم میخندیدم..
خودم بودم که برای خودم ضعیف شدم و بغلش کردم؛دلداریش دادم
میفهمی چی میگم؟
از حالِ بدِ یک آدمی که چاره چارهای جز قوی بودن،نداره..🌌
#خاص
۷.۹k
۲۶ مهر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.