مُسافر بودم
مُسافر بودم
در جاده
باران می بارید ..
کوه ها
هرکدام تکه اَبری
از آسمان کِش می رفتند
و رویِ
صورت خود می کشیدند !
آن ها هَم
چشم دیدنم را نداشتند ..
در جاده
باران می بارید ..
کوه ها
هرکدام تکه اَبری
از آسمان کِش می رفتند
و رویِ
صورت خود می کشیدند !
آن ها هَم
چشم دیدنم را نداشتند ..
۱۵۵
۳۰ شهریور ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.