پارت

پارت²
ات ویو
حوصلم سر رفته بود و لب استخر داخل باغ عمارت نشسته بود حتی کف استخرم سیاه بود و لابه‌لای کاشی هاش خط های سفید..... داشتم به آیندم فکر میکردم که یکی از پشت حلم داد و افتادم تو استخر خداروشکر یکم شنا بلد بودم ولی فوبیای آب داشتم چون وقتی افتادم تو آب پدرم اومد نجاتم بده ولی خودش فوت کرد برای همین نتو نستم کاری کنم تا یکی از بادیگاردا اومد کمکم و آب بیرون کشیدم.......جنی داشت بلند بلند بهم می‌خندید چیکار میتونستم بکنم هیچکاری موهای بلندمو از روی صورتم کنار زدم که اجوما گفت بریم تو داشتم وارد عمارت میشدم که اجوما گفت
اجوما: ات دخترم
ات:بله
اجوما:چرا اینطوری
ات:جنی انداختم تو آب
اجوما: دخترم برو یه حموم کن و لباس های جدیدی بپوش تا اینارو بشورن
ات:باشه اجوما
اجوما تنها کسی تو این خونه بود که ات رو اذیت نمی‌کرد
[خلاصش میکنم]
ات رفت حموم و اومد بیرون بعد اجوما لباس تمیز بهش داد و ات پوشید

[پرش به وقتی که جونگکوک میاد]

جونگکوک از در پشتی وارد عمارت شد بدون اینکه کسی بفهمه وارد اتاقش شد و به دستیارش گفت که به اجوما بگه که بیاد تو اتاقش
........................
اجوما: پسرم کارم داشتی
کوک:اجوما خدمتکارا رو آماده کن
اجوما:بله پسرم
کوک:میتونی بری
اجوما تعظیم کرد و رفت پیش خدمتکارا
اجوما:همه جم شید
تمام خدمتکارا جمع شدن
اجوما: ارباب الان میخوان خودشونو به شما نشون بدن و چندتایی از شما رو انتخاب کنن برای کار کردن تو عمارت
خدمتکار¹: اجوما پس اونایی که انتخاب نشدن چی آزاد میشن
اجوما:نه دخترم ارباب اونا رو میکشه
با این جرف اجوما همه دلهره گرفتن
__________________________________
چطور بودددددد

Follower:¹¹²⁵
دیدگاه ها (۳۹)

پارت³اجوما:خب همه ردیف شید تا ارباب بیادهمه خدمتکارا روبه رو...

پارت⁴یه دفعه صدای تیر اندازی اومد و همه‌ی خدمتکارایی که انتخ...

پارت¹با صدای آلارم ساعت از خواب بلند شدم ساعت ⁵:³⁰دقیقه بود ...

فیک جدید

رمان ( عمارت ارباب)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط