پارت¹
پارت¹
با صدای آلارم ساعت از خواب بلند شدم ساعت ⁵:³⁰دقیقه بود فقط من نبودم که این ساعت از خواب بلند میشدم ۱۰تا خدمتکار دیگهیی هم بودن..... من خدمتکار اجباری عمارت جئونم بزرگترین عمارت کره چرا اینجام هوم؟ مامانم و نا پدریم بعد از بچه دار شدنشون منو به جئون جونگکوک فروختن ¹ماهی میشه که من دارم اینجا کار میکنم ولی تاحالا ارباب جئونو ندیدم ....... اینا رو بخیال بلند شدن و لباس مخصوص خدمتکارا رو پوشیدم یه دامن سیاه و پیرهن سفید بود موهامو شونه کردم و از اتاق خدمتکارا خارج شدم وارد آشپزخونه شدم نمیدونم چرا ولی هیچکس به من تو این خونه خوب نبود یه دختری ایجا بود به اسم جنی[بلک پینک نیست] اون منو خیلی اذیت میکرد..... همه شروع به درست کردن صبحونه کردیم که بعد از درست کردن و چیدن میز صبحونه باید بریم بیرون عمارت تا ارباب صبحونشو بخوره اینم یکی از قانونا این عمارت سیاه بود
[پرش به بعد از اینکه صبحونه رو درست کردن و رفتن بیرون عمارت]
جونگکوک ویو
داشتم کراواتم رو درست میکردم که اجوما صدام زد و گفت برم صبحونه بخورم اجوما و محافظا تنها کسانی هستن که تو این عمارت منو دیدن کراوتم رو درست کردم و رفتم پایین روی میز نشستم و صبحونمو خوردم
کوک:اجوما
اجوما:بله پسرم
کوک:امروز بعد از اینکه اومدم خونه میخوان خودمو به خدمتکارا نشون بدم
اجوما:چرا پسرم
کوک:میخوام چندتا خدمتکار انتخاب کنم و بقیه رو بکشم
اجوما:ولی پسرم
کوک:ولی چی
اجوما:ببخشید
جونگکوک بعد از خوردن صبحونه از در پشتی امارت خارج شد و به سمت محل کارش رفت
ات ویو
__________________________
خب این پارتش زیاد جالب نبود چون اتفاق خواستی نیافتاد
نظراتون بگید تا ادامه بدم یا نه
like:⁹⁰
comment:⁶⁰
حمایت
با صدای آلارم ساعت از خواب بلند شدم ساعت ⁵:³⁰دقیقه بود فقط من نبودم که این ساعت از خواب بلند میشدم ۱۰تا خدمتکار دیگهیی هم بودن..... من خدمتکار اجباری عمارت جئونم بزرگترین عمارت کره چرا اینجام هوم؟ مامانم و نا پدریم بعد از بچه دار شدنشون منو به جئون جونگکوک فروختن ¹ماهی میشه که من دارم اینجا کار میکنم ولی تاحالا ارباب جئونو ندیدم ....... اینا رو بخیال بلند شدن و لباس مخصوص خدمتکارا رو پوشیدم یه دامن سیاه و پیرهن سفید بود موهامو شونه کردم و از اتاق خدمتکارا خارج شدم وارد آشپزخونه شدم نمیدونم چرا ولی هیچکس به من تو این خونه خوب نبود یه دختری ایجا بود به اسم جنی[بلک پینک نیست] اون منو خیلی اذیت میکرد..... همه شروع به درست کردن صبحونه کردیم که بعد از درست کردن و چیدن میز صبحونه باید بریم بیرون عمارت تا ارباب صبحونشو بخوره اینم یکی از قانونا این عمارت سیاه بود
[پرش به بعد از اینکه صبحونه رو درست کردن و رفتن بیرون عمارت]
جونگکوک ویو
داشتم کراواتم رو درست میکردم که اجوما صدام زد و گفت برم صبحونه بخورم اجوما و محافظا تنها کسانی هستن که تو این عمارت منو دیدن کراوتم رو درست کردم و رفتم پایین روی میز نشستم و صبحونمو خوردم
کوک:اجوما
اجوما:بله پسرم
کوک:امروز بعد از اینکه اومدم خونه میخوان خودمو به خدمتکارا نشون بدم
اجوما:چرا پسرم
کوک:میخوام چندتا خدمتکار انتخاب کنم و بقیه رو بکشم
اجوما:ولی پسرم
کوک:ولی چی
اجوما:ببخشید
جونگکوک بعد از خوردن صبحونه از در پشتی امارت خارج شد و به سمت محل کارش رفت
ات ویو
__________________________
خب این پارتش زیاد جالب نبود چون اتفاق خواستی نیافتاد
نظراتون بگید تا ادامه بدم یا نه
like:⁹⁰
comment:⁶⁰
حمایت
۳۷.۱k
۳۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.