پارت اخر
#پارت_اخر
مامان با خنده و مهربونی ذاتیش در جواب ارتا میگ:عزیزم ما همه چیو میدونیم و قبول کردیم...حالام برید حرفاتونو بزنید... اگر جواب ارام مثبت بود،مبارکه...منو ارتا لبخند از نه دلی میزنیم و بلند میشیم و من به سمت اتاقم راهنماییش میکنم...با حالت قهر زودتر میرم و داخل و کنار پنجره اتاقم وامیستم...صدای پاشو میشنوم ک میاد داخل و درو میبنده...بعد چند لحظه از پشت بغلم میکنه و چونشو میزاره رو شونم...نفسم کند میشه و چشامو میبندم...صدای ریزش تو گوشم میپیچه:اگ بگم غلط کردم...اگ بگم من میمیرم وقتی نگاتو ازم بگیری...اگ بگم ک امروز نزدیک بود سکته کنم...اگ بگم قول میدم دیگ به خانومم شک نکنم...اگ بگم ک حرفام دست خودم نبود،ببخشید...مکث میکنه تو گردنم فوت میکنه و من بلاخره چشام خیس میشه از این همه خوشی...باز صداش زیر گوشم میپیچه: دلخوریت رفع میشه خانومم؟!...میبخشی ارتاتو؟!...برمیگردم و چنان بغلش میپرم ک بزور تعادلشو حفظ میکنه و مردونه میخنده و یفت بغلم میکنه...با هق هق سرمو تو گردنش قایم میکنم و اون با لذت میگ:عزیزم الان ک همه چی حل شد گریت چیه...میدونم دلتنگی سخته ولی خب...الان ک رسیدی بهم...از لحن شیطونش خندم میگیره وگاز ریزی از گردنش میگیرم...قهقهه ای میزنه و منو از خودش جدا میکنه و رد اشکامو میبوسه و من با لذت چشامو میبندم...+خب حالا جواب عروس خانوم چی هس؟!...قیافه متفکری به خودم میگیرم و میگم:باید فکرامو بکنم...با اخم ساختگی میگ:ک اینطور... میخوام جوابشو بدم ک لبمو قفل میکنه و حرف تو دهنم میماسه...دستشو میبره لای موهام و با اون یکی دستش کمرمو میگیره...از شوک درمیام و دستامو داخل موهای نرم و پرپشتش فرو میکنم و همراهیش میکنم...انگار ک تازه به اب رسیده باشه تشنگیشو رفه میکنه و من غرق شادی میشم...نمیدونم چقد میگذره ک ازهم جدا میشیم و پیشونیشو به پیشونیم میچسبونه...نفس نفس میزنیم...ارم میگ:هنوزم قراره فکر کنی؟!...ریز میخندم و ازش فاصله میگیرم و میرم جلو اینه و ارایشمو تمدید میکنم و با شیطنت میگم: میفهمی...و بعد تندی از اتاق بیرون میرم...صدای خندش و میشنوم و نیشم خودکار باز میشه😁😁...به پذیرایی میرم و با خجالت سرمو پایین میندازم...ک همزمان ارتاام کنارم وامیسه...بهارجون میگ:خب عزیزم دهنمونو شیرین کنیم...با صدای ریزی زمزمه میکنم:هرچی مامان بابا بگن...و پروا بلافاصله میگ پس مبارکه و کل میکشه...مامان و بهار جونم میان سمتم و بغلم میکنن...و من از ته دل میخندم و خداروشکر میکنم...
#Aram
پارت۵:https://wisgoon.com/pin/30688528/
#خاص #زیبا
مامان با خنده و مهربونی ذاتیش در جواب ارتا میگ:عزیزم ما همه چیو میدونیم و قبول کردیم...حالام برید حرفاتونو بزنید... اگر جواب ارام مثبت بود،مبارکه...منو ارتا لبخند از نه دلی میزنیم و بلند میشیم و من به سمت اتاقم راهنماییش میکنم...با حالت قهر زودتر میرم و داخل و کنار پنجره اتاقم وامیستم...صدای پاشو میشنوم ک میاد داخل و درو میبنده...بعد چند لحظه از پشت بغلم میکنه و چونشو میزاره رو شونم...نفسم کند میشه و چشامو میبندم...صدای ریزش تو گوشم میپیچه:اگ بگم غلط کردم...اگ بگم من میمیرم وقتی نگاتو ازم بگیری...اگ بگم ک امروز نزدیک بود سکته کنم...اگ بگم قول میدم دیگ به خانومم شک نکنم...اگ بگم ک حرفام دست خودم نبود،ببخشید...مکث میکنه تو گردنم فوت میکنه و من بلاخره چشام خیس میشه از این همه خوشی...باز صداش زیر گوشم میپیچه: دلخوریت رفع میشه خانومم؟!...میبخشی ارتاتو؟!...برمیگردم و چنان بغلش میپرم ک بزور تعادلشو حفظ میکنه و مردونه میخنده و یفت بغلم میکنه...با هق هق سرمو تو گردنش قایم میکنم و اون با لذت میگ:عزیزم الان ک همه چی حل شد گریت چیه...میدونم دلتنگی سخته ولی خب...الان ک رسیدی بهم...از لحن شیطونش خندم میگیره وگاز ریزی از گردنش میگیرم...قهقهه ای میزنه و منو از خودش جدا میکنه و رد اشکامو میبوسه و من با لذت چشامو میبندم...+خب حالا جواب عروس خانوم چی هس؟!...قیافه متفکری به خودم میگیرم و میگم:باید فکرامو بکنم...با اخم ساختگی میگ:ک اینطور... میخوام جوابشو بدم ک لبمو قفل میکنه و حرف تو دهنم میماسه...دستشو میبره لای موهام و با اون یکی دستش کمرمو میگیره...از شوک درمیام و دستامو داخل موهای نرم و پرپشتش فرو میکنم و همراهیش میکنم...انگار ک تازه به اب رسیده باشه تشنگیشو رفه میکنه و من غرق شادی میشم...نمیدونم چقد میگذره ک ازهم جدا میشیم و پیشونیشو به پیشونیم میچسبونه...نفس نفس میزنیم...ارم میگ:هنوزم قراره فکر کنی؟!...ریز میخندم و ازش فاصله میگیرم و میرم جلو اینه و ارایشمو تمدید میکنم و با شیطنت میگم: میفهمی...و بعد تندی از اتاق بیرون میرم...صدای خندش و میشنوم و نیشم خودکار باز میشه😁😁...به پذیرایی میرم و با خجالت سرمو پایین میندازم...ک همزمان ارتاام کنارم وامیسه...بهارجون میگ:خب عزیزم دهنمونو شیرین کنیم...با صدای ریزی زمزمه میکنم:هرچی مامان بابا بگن...و پروا بلافاصله میگ پس مبارکه و کل میکشه...مامان و بهار جونم میان سمتم و بغلم میکنن...و من از ته دل میخندم و خداروشکر میکنم...
#Aram
پارت۵:https://wisgoon.com/pin/30688528/
#خاص #زیبا
۱۳.۳k
۰۲ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.