( چند پارتی درخواستی)
(#چند پارتی درخواستی)
_باز دوباره مهمونی جون سو؟
تهیونگ با عصبانیت از جون سو پرسید.
جون سو: هی رفیق همین امشبه فقط میای دیگه؟
_واقعا من چرا باید با توی احمق دوست میشدم؟ اصن چرا من به اون کلاب مضخرف اومدم و بعدش با تو آشنا شدم؟!
جون سو آه بی حوصله ای از پشت گوشی کشید.
جون سو: میای یا نه؟
_کار دیگه ای هم میتونم انجام بدم؟
جون سو: هورااا میدونستم
_خب دیگه حالا قطع کن تا نظرم عوض نشده و شب تنها نموندی
جون سو: باشه...اها راستی
_باز چیه؟
جون سو: امشب دخترا و پسرای جذاب و کیوتی اونجان حواست باشه تیپ بزنیااا
_ای...
قبل از اینکه تهیونگ بتونه حرفی بزنه جون سو قطع کرد .
تهیونگ توی کلاب با جون سو آشنا شده بود تقریبا میشه گفت ۶ سال پیش دقیقا وقتی ۲۶ سالش بود .
از اون موقع تا حالا اون بهترین دوستش شد.
*****
تیپ کلاسیکی زد و موهاشو داد بالا و کفشاشو پوشید و رفت و سوار آسانسور شد و دکمه پارکینگ رو زد.
سوار لامبورگینی مشکیش شد و از پارکینگ بیرون رفت.
بعد از نیم ساعت به اون کلاب همیشگی رسید.
داشت به این فکر میکرد که از وقتی با جون سو دوست شده تقریبا زیاد خوش میگذرونه.
با صدای گوشیش از افکارش بیرون اومد.
جون سو: کجایی ته؟
_جون سو میدونی که من از اینکه اسممو نصفه بگی بدم میاد...دم کلابم تو کجایی؟
جون سو تکخند شیطونی کرد
جون سو: دقیقا کنارت
تهیونگ: کنارم؟
برگشت و جون سو رو دید که با یه نیشخند کنار ماشین ایستاده بود.
گوشیو قطع کرد و از ماشین بیرون اومد.
_تو قصد آدم شدن نداری؟
جون سو: نمیدونم والا
جون سو با یه پوزخند گفت که از نظر تهیونگ اون مسخره ترین نیشخندی بود که تا به حال دیده بود.
هوفی کشید و گفت:
_فقط بیا بریم تو
******
تهیونگ مست شده بود.
با اینکه مست بود ولی هر پسر یا دختری که سمتش میومد و بهش درخواست رقص میداد رد میکرد.
از هیچکدومشون خوشش نیومده بود تا اینکه...
پسری اومد و خودشو کنارش ولو کرد.
صورتش سرخ شده بود که معلوم بود زیاد ویسکی خورده.
_کیوت
+هی با منی؟
جونگکوک با کیوتی گفت.
_اوم
پسر سریع خودشو روی تهیونگ پرت کرد.
+شاهزاده میای برقصیم؟
_البته
از اون پسر خوشش اومده بود چرا نباید باهاش میرقصید؟
باهم رفتن جایی که دختر و پسرا میرقصیدن.
دستشو روی کمر باریک پسر گذاشت.
_اسمت چیه کوچولو؟
+جونگکوک...و تو؟!
_تهیونگ
+ اسمت خیلی قشنگ و باااا شکوهه
لبخند مستطیلیی رو لبش اومد.
_توعم خیلی کیوت...
با دستی که به عضوش برخورد کرد حرفش قطع شد.
_جونگکوک...
+ بله؟
دوباره دست جونگکوک به عضوش برخورد کرد.
بدجور تح.... ریک شده بود.
کاری که میخواست انجام بده خب ایرادی نداشت که داشت؟
نه از نظر خوردش البته.
بدون معطلی جونگکوک رو براید بغل کرد و به سمت اتاق های وی ...
ادامه در کامنت
_باز دوباره مهمونی جون سو؟
تهیونگ با عصبانیت از جون سو پرسید.
جون سو: هی رفیق همین امشبه فقط میای دیگه؟
_واقعا من چرا باید با توی احمق دوست میشدم؟ اصن چرا من به اون کلاب مضخرف اومدم و بعدش با تو آشنا شدم؟!
جون سو آه بی حوصله ای از پشت گوشی کشید.
جون سو: میای یا نه؟
_کار دیگه ای هم میتونم انجام بدم؟
جون سو: هورااا میدونستم
_خب دیگه حالا قطع کن تا نظرم عوض نشده و شب تنها نموندی
جون سو: باشه...اها راستی
_باز چیه؟
جون سو: امشب دخترا و پسرای جذاب و کیوتی اونجان حواست باشه تیپ بزنیااا
_ای...
قبل از اینکه تهیونگ بتونه حرفی بزنه جون سو قطع کرد .
تهیونگ توی کلاب با جون سو آشنا شده بود تقریبا میشه گفت ۶ سال پیش دقیقا وقتی ۲۶ سالش بود .
از اون موقع تا حالا اون بهترین دوستش شد.
*****
تیپ کلاسیکی زد و موهاشو داد بالا و کفشاشو پوشید و رفت و سوار آسانسور شد و دکمه پارکینگ رو زد.
سوار لامبورگینی مشکیش شد و از پارکینگ بیرون رفت.
بعد از نیم ساعت به اون کلاب همیشگی رسید.
داشت به این فکر میکرد که از وقتی با جون سو دوست شده تقریبا زیاد خوش میگذرونه.
با صدای گوشیش از افکارش بیرون اومد.
جون سو: کجایی ته؟
_جون سو میدونی که من از اینکه اسممو نصفه بگی بدم میاد...دم کلابم تو کجایی؟
جون سو تکخند شیطونی کرد
جون سو: دقیقا کنارت
تهیونگ: کنارم؟
برگشت و جون سو رو دید که با یه نیشخند کنار ماشین ایستاده بود.
گوشیو قطع کرد و از ماشین بیرون اومد.
_تو قصد آدم شدن نداری؟
جون سو: نمیدونم والا
جون سو با یه پوزخند گفت که از نظر تهیونگ اون مسخره ترین نیشخندی بود که تا به حال دیده بود.
هوفی کشید و گفت:
_فقط بیا بریم تو
******
تهیونگ مست شده بود.
با اینکه مست بود ولی هر پسر یا دختری که سمتش میومد و بهش درخواست رقص میداد رد میکرد.
از هیچکدومشون خوشش نیومده بود تا اینکه...
پسری اومد و خودشو کنارش ولو کرد.
صورتش سرخ شده بود که معلوم بود زیاد ویسکی خورده.
_کیوت
+هی با منی؟
جونگکوک با کیوتی گفت.
_اوم
پسر سریع خودشو روی تهیونگ پرت کرد.
+شاهزاده میای برقصیم؟
_البته
از اون پسر خوشش اومده بود چرا نباید باهاش میرقصید؟
باهم رفتن جایی که دختر و پسرا میرقصیدن.
دستشو روی کمر باریک پسر گذاشت.
_اسمت چیه کوچولو؟
+جونگکوک...و تو؟!
_تهیونگ
+ اسمت خیلی قشنگ و باااا شکوهه
لبخند مستطیلیی رو لبش اومد.
_توعم خیلی کیوت...
با دستی که به عضوش برخورد کرد حرفش قطع شد.
_جونگکوک...
+ بله؟
دوباره دست جونگکوک به عضوش برخورد کرد.
بدجور تح.... ریک شده بود.
کاری که میخواست انجام بده خب ایرادی نداشت که داشت؟
نه از نظر خوردش البته.
بدون معطلی جونگکوک رو براید بغل کرد و به سمت اتاق های وی ...
ادامه در کامنت
۳.۸k
۱۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.