★ عشقی که بهم دادی★
★عشقی که بهم دادی★
پارت ۳۴....
جیمین همونطور که با گوشیش ور میرفت منتظر یونگی موند تا اینکه پیامی از بکهیون گرفت.
بکی هیونگ:
بکهیون: جیمینی حالت چطوره؟
جیمین بعد از خوندن پیام لبخندی زد و سریع جواب داد.
جیمینی بانی:
+خوبممممم هیونگ تو چطوری؟
بکهیون با خوندن پیام فکر کرد که دلش چقدر برای دونگسنگش تنگ شده.
بکی هیونگ:
بکهیون: منم خوبم کجایی؟
جیمینی بانی:
+با یونگیم ازم خواسته باهاش بیام بیرون.
بکهیون میتونست تصور کنه جیمین همین الان لباشو آویزون کرده و به حالت کیوتی یه گوشه ایستاده.
بد شنیدن اسم خودش چیزی برای جیمین تایپ کرد.
بکی هیونگ:
بکهیون: جیمینی من باید برم بعدا باهات حرف میزنم دوست دارم♡
جیمینی بانی:
+باشه هیونگ باییییی
_جیمینا
جیمین با شنیدن اسم خودش به حالت کیوتی برگشت و یونگی رو دید که توی کت و شلوار مشکی چقدر جذاب شده بود.
اصن نفهمیده بود چند دیقه اس که با دهن باز به یونگی زل زده.
_خوب بنظر نمیرسم؟!
جیمین خیلی سریع سرشو تکون داد.
+چرا خیلی جذاااب شدی!
با ذوق و هیجان گفت.
روی صندلی فروشگاه نشستن و جیمین سریع بوسه ای به لبای یونگی زد.
یونگی شوکه از بوسه ناگهانی برگشت و جیمین رو دید که تقریبا کل صورتشو پوشونده.
یونگی چونه اش رو گرفت و بوسه عمیقی رو شروع کرد بدون توجه به کارمندای اونجا که با حسادت نگاشون میکنن.
****
کی: اینجا چی کار میکنیم؟!
کی از تمین پرسید اونا وسط یه فروشگاه بزرگ بودن.....
ادامه دارد.....
پارت ۳۴....
جیمین همونطور که با گوشیش ور میرفت منتظر یونگی موند تا اینکه پیامی از بکهیون گرفت.
بکی هیونگ:
بکهیون: جیمینی حالت چطوره؟
جیمین بعد از خوندن پیام لبخندی زد و سریع جواب داد.
جیمینی بانی:
+خوبممممم هیونگ تو چطوری؟
بکهیون با خوندن پیام فکر کرد که دلش چقدر برای دونگسنگش تنگ شده.
بکی هیونگ:
بکهیون: منم خوبم کجایی؟
جیمینی بانی:
+با یونگیم ازم خواسته باهاش بیام بیرون.
بکهیون میتونست تصور کنه جیمین همین الان لباشو آویزون کرده و به حالت کیوتی یه گوشه ایستاده.
بد شنیدن اسم خودش چیزی برای جیمین تایپ کرد.
بکی هیونگ:
بکهیون: جیمینی من باید برم بعدا باهات حرف میزنم دوست دارم♡
جیمینی بانی:
+باشه هیونگ باییییی
_جیمینا
جیمین با شنیدن اسم خودش به حالت کیوتی برگشت و یونگی رو دید که توی کت و شلوار مشکی چقدر جذاب شده بود.
اصن نفهمیده بود چند دیقه اس که با دهن باز به یونگی زل زده.
_خوب بنظر نمیرسم؟!
جیمین خیلی سریع سرشو تکون داد.
+چرا خیلی جذاااب شدی!
با ذوق و هیجان گفت.
روی صندلی فروشگاه نشستن و جیمین سریع بوسه ای به لبای یونگی زد.
یونگی شوکه از بوسه ناگهانی برگشت و جیمین رو دید که تقریبا کل صورتشو پوشونده.
یونگی چونه اش رو گرفت و بوسه عمیقی رو شروع کرد بدون توجه به کارمندای اونجا که با حسادت نگاشون میکنن.
****
کی: اینجا چی کار میکنیم؟!
کی از تمین پرسید اونا وسط یه فروشگاه بزرگ بودن.....
ادامه دارد.....
۱۳۲
۱۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.