پارت دهم
پارت دهم
پرش زمانی به فردا صبح ساعت هفت
از زبان شیوا
تو خواب شیرینم بودم که یهو با یه صدا از خواب بلند شدم صدای در بود
شیوا (:به زبان فارسی) کدوم خری این موقع صبح داره در میرنه رفتم درحالی که چشامو میمالوندم در باز کردم یکم بعدکه چشمامو باز کردم دیدم بچه ها دارن با تعجب به من نگاه میکنم به نگاه به خودم کردم وقتی لباسمو دیدم دادزدم
شیوا:ععععععععععععععععععععععه
سریع دویدم سمت اتاق و درو بستم
از زبان بچه ها
قرار گذاشته بودیم که صبح ساعت هفت بریم خونه ی شیوا همگی رفتیم در زدیم بعد از ۵دقیقه یه صدا شنیدم فک کنیم خوش بود داشت به زبون خودش یچیزی میگفت بعد اومد درو باز کرد وقتی تو اون لباس دیدیمش شوکه شدیم انگار یادش رفته بود بعد بامنگلی به خودش نگاه کرد و یه دادزد و رفت اتاقش هممونخندمون گرفت رفتیم داخل اونم داشت آماده میشد
لیا:خیلی دختره مودیه ازش خوشم میاد
کوک :آره یه لحظه داد زد و رفتم دیقه ترکیدم از خنده
همه:😂😂😂
داشتن همینطور میخندیدن که یهو صدای غر های شیوا رو همراه با جیغ هاشو شنیدن
شیوا:خدایا آبروم رفت
جین:جیمین بزن رو ترجمه گر بفهمیم چی میگه جیمین زد و شروع کردن به گوش دادن
شیوا:حالا چیکار کنم از خجالت دارم میمیرم آخ چرا یادم رفت من چقدر اسکلم به هر حال دیگه تموم شد الان باید آماده بشم خب بزار ببینم وسایل های من کو
بچه داشتن میمردناز خنده
شیوا:یه شلوار لی مشکی با یه هودی پوشیدم وموهامم باز گذاشتم چون خودمونی بودیم وقتی اومدم بیرون دیدم همه دارن میخندن به که منو دیدن تعجب کردن
میسو :شیوا این تویی
لیا :تاحالا موهاتو ندیده بودم
کوک:موهات چه بلنده تا زانوهاته
جین :چرا تو دانشگاه یه جور دیگه میپوشی الان یه جور دیگه
جیمین و ته :آره
شیوا:چون اینجا خونمه والان خودمونیم و کس دیگه ای نیست
بچه ها :آها
میسو و لیا :خیلی خوشگلی اندامت چه قشنگه
لیا:چقدر بزرگن واقعا خوش بحالت منم میخام
لیا یهو نگاهی به جمع کرد همه قرمز شده بودن از خجالت خصوصا شیوا
لیا : ببخشید یهو یادم رفت همه اینجاییم
شیوا:حالا اشکالی نداره قرار بود صبحونه بخوریم
بچه ها :بیایم کمک
شیوا:نه مرسی فقط بشینید تا آماده بشه
بقیه :باشه
شیوا:میخواستم یه صبحونه ی ایرانی آماده کنم نون بربری هایی رو که از قبل پخته بودم رو داغ کردم مربا .حلوا.کره.خامه.عسل رو گذاشتم روی سفره بعد تخم مرغ انداختم وچایی رو دم کردم آوردم سر سفره و بعد خیار گوجه خورد کردم و انارم گذاشتم
شیوا:خب آمادس بیاین
از زبان ادمین
همه نشستن سر سفره تا حالا این شکلیشو ندیده بودن شروع کردن به خوردن
جمیمن :وایی این نون ها اسمشونچیه
پایان پارت دهم
ببخشید دارم میرم باشگاه باید برم وقتی برگشتم دو پارت دیگه هم میزارم
پرش زمانی به فردا صبح ساعت هفت
از زبان شیوا
تو خواب شیرینم بودم که یهو با یه صدا از خواب بلند شدم صدای در بود
شیوا (:به زبان فارسی) کدوم خری این موقع صبح داره در میرنه رفتم درحالی که چشامو میمالوندم در باز کردم یکم بعدکه چشمامو باز کردم دیدم بچه ها دارن با تعجب به من نگاه میکنم به نگاه به خودم کردم وقتی لباسمو دیدم دادزدم
شیوا:ععععععععععععععععععععععه
سریع دویدم سمت اتاق و درو بستم
از زبان بچه ها
قرار گذاشته بودیم که صبح ساعت هفت بریم خونه ی شیوا همگی رفتیم در زدیم بعد از ۵دقیقه یه صدا شنیدم فک کنیم خوش بود داشت به زبون خودش یچیزی میگفت بعد اومد درو باز کرد وقتی تو اون لباس دیدیمش شوکه شدیم انگار یادش رفته بود بعد بامنگلی به خودش نگاه کرد و یه دادزد و رفت اتاقش هممونخندمون گرفت رفتیم داخل اونم داشت آماده میشد
لیا:خیلی دختره مودیه ازش خوشم میاد
کوک :آره یه لحظه داد زد و رفتم دیقه ترکیدم از خنده
همه:😂😂😂
داشتن همینطور میخندیدن که یهو صدای غر های شیوا رو همراه با جیغ هاشو شنیدن
شیوا:خدایا آبروم رفت
جین:جیمین بزن رو ترجمه گر بفهمیم چی میگه جیمین زد و شروع کردن به گوش دادن
شیوا:حالا چیکار کنم از خجالت دارم میمیرم آخ چرا یادم رفت من چقدر اسکلم به هر حال دیگه تموم شد الان باید آماده بشم خب بزار ببینم وسایل های من کو
بچه داشتن میمردناز خنده
شیوا:یه شلوار لی مشکی با یه هودی پوشیدم وموهامم باز گذاشتم چون خودمونی بودیم وقتی اومدم بیرون دیدم همه دارن میخندن به که منو دیدن تعجب کردن
میسو :شیوا این تویی
لیا :تاحالا موهاتو ندیده بودم
کوک:موهات چه بلنده تا زانوهاته
جین :چرا تو دانشگاه یه جور دیگه میپوشی الان یه جور دیگه
جیمین و ته :آره
شیوا:چون اینجا خونمه والان خودمونیم و کس دیگه ای نیست
بچه ها :آها
میسو و لیا :خیلی خوشگلی اندامت چه قشنگه
لیا:چقدر بزرگن واقعا خوش بحالت منم میخام
لیا یهو نگاهی به جمع کرد همه قرمز شده بودن از خجالت خصوصا شیوا
لیا : ببخشید یهو یادم رفت همه اینجاییم
شیوا:حالا اشکالی نداره قرار بود صبحونه بخوریم
بچه ها :بیایم کمک
شیوا:نه مرسی فقط بشینید تا آماده بشه
بقیه :باشه
شیوا:میخواستم یه صبحونه ی ایرانی آماده کنم نون بربری هایی رو که از قبل پخته بودم رو داغ کردم مربا .حلوا.کره.خامه.عسل رو گذاشتم روی سفره بعد تخم مرغ انداختم وچایی رو دم کردم آوردم سر سفره و بعد خیار گوجه خورد کردم و انارم گذاشتم
شیوا:خب آمادس بیاین
از زبان ادمین
همه نشستن سر سفره تا حالا این شکلیشو ندیده بودن شروع کردن به خوردن
جمیمن :وایی این نون ها اسمشونچیه
پایان پارت دهم
ببخشید دارم میرم باشگاه باید برم وقتی برگشتم دو پارت دیگه هم میزارم
۲.۸k
۱۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.