وقتی پدرخوانده تو بود...
وقتی پدرخوانده تو بود...
پارت دوازدهم
ویو ا.ت
نزدیک در شدم اومدم دستگیره رو پایین بکشم که دو تا بادیگارد اومدن #بگیرش
+شت ...نمیدونم چرا ولی انگار واقعا جرم کرده بودم سریع دویدم به سمت پایین و دوتا بادیگارد ها دنبالم اومدن جیمین با یه مرده رو مبل رو به رو هم نشسته بودن سریع رفتم پشت جیمین
+جیمینا به اینا یکچی بگو میخوان منو بخورن
همین که این حرف رو زدم دو تا بادیگارد ها زدن زیر خنده
+عع
_باشه باشه برید شما ها #@چشم ...داشتم میرفتم سمت جیمین که لیز خوردم و صاف افتادم بغلش جیمین سرش رو آورد پایین که فاطمه بین صورتامون پنج سانت شد
یه بوس ریز و سریع گذاشت و بعد بلندم کرد _هعی حواست کجاست ...ولش کن بزار معرفی کنم ایشون جانگ هوسوک هستند بهترین و صمیمی ترین دوست من
با حرفی که خوردم جا خوردم
+چ،چی جانگ هوسوک؟!
_اره ...ا.ت چیزی شده ؟!
+ه،هوسوکااا
&ببخشید ؟!
+هوسوکا منم سنجاب کوچولوت &جانگ ا.ت؟! +هومم &ا.تتت ... هوسوک بلند شد و سریع بغلم کرد
&آخیش میدونی چند ساله ندیدمت +بله نه سال _وایستا ببینم شما همو میشناسید
&جیمین شی ا.ت خواهر منه _عاا
+هوسوکک دلم برات تنگ شده بود ...وایی من الان نباید گریه کنم _چرا؟! +آرایشم خراب میشه _&😂
داشتیم حرف میزدیم که در باز شد و چند نفر دیگه هم اومدن که من فقط ته و کوک رو میشناختم
_سلام
کوک:سلام جیهوپ هیونگگ _بیشعور ته:هیونگ ولش کن اون از همون اول بیشعور بود بیا بغل خودم (شاید براتون سوال شده باشه که ته مگه قرار. نبود بمونه خب جیمین فرستادش دنبال نخود سیاه)
_ خنده)... ا.ت بزار معرفی شون کنم (معرفی کرد پسرای خودمون بودن دیگه )
ویو ا.ت نشستیم شروع کردیم به حرف زدن
+اوپا چرا رفتی آمریکا ؟!
جیهوپ:ا.ت من میخواستم برم اونجا وقتی کارم درست شد تو رو بیارم پیش خودم که لی یانگ نزاشت +اون حر..وم..زاده رو خودم میکشم ...خب ول کنید برم براتون قهوه بریزم
یونگی:منم برا کمک میام
+باشه ...با یونگی رفتیم برا اینکه قهوه بریزیم
شوگا:چجوری با جیمین آشنا شدی ؟! +(تعریف کردن ماجرا به طور کوتاه)
شوگا:مواظب خودت باش میدونی که... +میدونم ول کن میشه اینو ببری منم شکلات ها رو بیارم ؟! شوگا:اوهوم
شوگا رفت و منم داشتم شکلات جا میکردم که جیمین اومد _بابت اون اتفاق متاسفم
+کدوم؟! _همون بوس ...میدونی یهویی شد
+خنده) منم بدم نیومد ... و ا.ت رفت
_چیشد ؟! (تعجب)
+جیمین بیا دیگه (داد)
_اومدم اومدم (یکمی داد)
جیمین رفت کنار ا.ت نشست
_خب پسرا قراره اینجا بمونن
+من یه پیشنهادی دارم
جین:چی؟!
+بیاید فیلم ترسناک نگاه کنیم
نامجون :هومم خوبه
رفتم یه فیلم ترسناک که خودم سه ساله دارم کلنجار میرم که ببینم رو آوردم احضار سه (خیلی قشنگه من دیدم )
آوردم گذاشتم که ...
نظر یادت نره رفیق!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#JIMIN
پارت دوازدهم
ویو ا.ت
نزدیک در شدم اومدم دستگیره رو پایین بکشم که دو تا بادیگارد اومدن #بگیرش
+شت ...نمیدونم چرا ولی انگار واقعا جرم کرده بودم سریع دویدم به سمت پایین و دوتا بادیگارد ها دنبالم اومدن جیمین با یه مرده رو مبل رو به رو هم نشسته بودن سریع رفتم پشت جیمین
+جیمینا به اینا یکچی بگو میخوان منو بخورن
همین که این حرف رو زدم دو تا بادیگارد ها زدن زیر خنده
+عع
_باشه باشه برید شما ها #@چشم ...داشتم میرفتم سمت جیمین که لیز خوردم و صاف افتادم بغلش جیمین سرش رو آورد پایین که فاطمه بین صورتامون پنج سانت شد
یه بوس ریز و سریع گذاشت و بعد بلندم کرد _هعی حواست کجاست ...ولش کن بزار معرفی کنم ایشون جانگ هوسوک هستند بهترین و صمیمی ترین دوست من
با حرفی که خوردم جا خوردم
+چ،چی جانگ هوسوک؟!
_اره ...ا.ت چیزی شده ؟!
+ه،هوسوکااا
&ببخشید ؟!
+هوسوکا منم سنجاب کوچولوت &جانگ ا.ت؟! +هومم &ا.تتت ... هوسوک بلند شد و سریع بغلم کرد
&آخیش میدونی چند ساله ندیدمت +بله نه سال _وایستا ببینم شما همو میشناسید
&جیمین شی ا.ت خواهر منه _عاا
+هوسوکک دلم برات تنگ شده بود ...وایی من الان نباید گریه کنم _چرا؟! +آرایشم خراب میشه _&😂
داشتیم حرف میزدیم که در باز شد و چند نفر دیگه هم اومدن که من فقط ته و کوک رو میشناختم
_سلام
کوک:سلام جیهوپ هیونگگ _بیشعور ته:هیونگ ولش کن اون از همون اول بیشعور بود بیا بغل خودم (شاید براتون سوال شده باشه که ته مگه قرار. نبود بمونه خب جیمین فرستادش دنبال نخود سیاه)
_ خنده)... ا.ت بزار معرفی شون کنم (معرفی کرد پسرای خودمون بودن دیگه )
ویو ا.ت نشستیم شروع کردیم به حرف زدن
+اوپا چرا رفتی آمریکا ؟!
جیهوپ:ا.ت من میخواستم برم اونجا وقتی کارم درست شد تو رو بیارم پیش خودم که لی یانگ نزاشت +اون حر..وم..زاده رو خودم میکشم ...خب ول کنید برم براتون قهوه بریزم
یونگی:منم برا کمک میام
+باشه ...با یونگی رفتیم برا اینکه قهوه بریزیم
شوگا:چجوری با جیمین آشنا شدی ؟! +(تعریف کردن ماجرا به طور کوتاه)
شوگا:مواظب خودت باش میدونی که... +میدونم ول کن میشه اینو ببری منم شکلات ها رو بیارم ؟! شوگا:اوهوم
شوگا رفت و منم داشتم شکلات جا میکردم که جیمین اومد _بابت اون اتفاق متاسفم
+کدوم؟! _همون بوس ...میدونی یهویی شد
+خنده) منم بدم نیومد ... و ا.ت رفت
_چیشد ؟! (تعجب)
+جیمین بیا دیگه (داد)
_اومدم اومدم (یکمی داد)
جیمین رفت کنار ا.ت نشست
_خب پسرا قراره اینجا بمونن
+من یه پیشنهادی دارم
جین:چی؟!
+بیاید فیلم ترسناک نگاه کنیم
نامجون :هومم خوبه
رفتم یه فیلم ترسناک که خودم سه ساله دارم کلنجار میرم که ببینم رو آوردم احضار سه (خیلی قشنگه من دیدم )
آوردم گذاشتم که ...
نظر یادت نره رفیق!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#JIMIN
۶.۲k
۳۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.