روی دامنم مردی سر گذاشت

روی دامنم مردی سر گذاشت
که هیچ وقت فرصت نشد بر
شانه اش سر بگذارم
تا عاشق شدم رفت
کاش برگردد بدهیش را بدهد

🍂
دیدگاه ها (۱)

"نـتـرس از ↢ هجوم حضورم . . .↢ چیزے جز تنهایے↢ با من نیست "

بشکست مرا دامت بشکستم من جامت مستی تو و مستی من بشکستی و بش...

دلم از تو وفا میخواست !!! دادی ؟وفا را بی ادا میخواست !!! دا...

آنقَدَر نیمه نماها به تنـــم زخم زدند،نیمه‌ی گ...

"سرنوشت "p,25...اینگار خیلی وقت بود منتظر این فرصت بودن ...د...

عشق یعنی عباس…یعنی مردی که تمام وجودش را پای حقیقت گذاشت؛کسی...

جیمین فیک زندگی پارت ۳۸#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط