عشق دوران بچگی من 🌚
عشق دوران بچگی من 🌚
پارت ۲
ات ویو :
سوجون ژذاب تر از هروز شده رفتم سمتش تهیونگ هم با خودم کشیدم بردم .
ته : عا سلام سوجون
@ سلام چطوری
ات : سوجونی خوبیییی دلم برات تنگ شده بود
@ عوم اره خوبم منم دلم برات تنگ شده بود
ته : شما که دیروز همو دیدین ( ناراحت )
ات : دوستمه دلم براش تنگ شده تو چی ؟؟؟
ته : ا . اره منم دلم براش تنگ شده
ات : اها راستی امشب همتون بیاید خونه ی من به بقیه هم میگم
@ خونه تنهایی ؟؟
ات : ن داداشم خونست
ته : اها
@ باشه میایم
ات : من دیگه میرم سر کلاس میبینمتون
ته : واقعا میخوای با یه دختر ۱۷ ساله بری تو رابطه ؟
@ ببین دوسش دارم ولی الکی
ته : چی ؟؟
@ میخوام باهاش بازی کنم
ته : مگه عروسک خیمه شب بازته ؟؟ ( عصبی )
@ حالا چرا عصبی میشی ؟
ته : میگم مگه اسباب بازیه میخوای باهاش بازی کنی
@ تهیونگ تو بخاطر من به اینجا رسیدی
یه کاری نکن که هرکاری واست کردمو پس بگیرم ...
ته : منو میترسونی ؟؟
@ نه یه اخطاره .... راستی اول من میرم خونه ی ات شما نمیاین باهاش کار دارم ( لبخند شیطانی )
ته : خیلی عوضی ای
@ همین مقدار عوضی بودنمه که همه عاشقمن
ته : عاشقت شن که باهاشون بازی کنی ؟؟
@ بله
ته : دیگه سمتم نیا
@ از خداتم باشه
........
ات ویو :
هی سوجون ... سوجون تو کلاس فقط بهش فکر میکردم حواسم به درس نبود
سولی : هی ات .... ات ... اتتتت
ات : ها چیه ؟؟
سولی : کجاییی زنگ خورده بیا بریم خونمون
ات : نه بقیه کجان
سولی : رفتن
ات : اها ..... سوجونم رفت
سولی : ات مگه نگفتم بهش فکر نکن اون خیلی لا....شیه
ات : هی حرف دهنتو بفهم
سولی : وقتی ازش ضربه خوردی میفهمی !
ات : خوب بریم دیگه بیا خونه ما کسی خونه نیست
سولی : هوم اوکی برم خونه لباسمو عوض کنم میام
ات : باشه
ات ویو :
پیاده به سمت خونه حرکت کردم سوجون بهم پیام داد گفت زود تر میاد ادرس خونه رو بهش دادم
رفتم خونه غذاها اماده کردم لباسمو پوشیدم زنگ خونه خورد
درو باز کردم .....
شرط : ۱۶❤
پارت ۲
ات ویو :
سوجون ژذاب تر از هروز شده رفتم سمتش تهیونگ هم با خودم کشیدم بردم .
ته : عا سلام سوجون
@ سلام چطوری
ات : سوجونی خوبیییی دلم برات تنگ شده بود
@ عوم اره خوبم منم دلم برات تنگ شده بود
ته : شما که دیروز همو دیدین ( ناراحت )
ات : دوستمه دلم براش تنگ شده تو چی ؟؟؟
ته : ا . اره منم دلم براش تنگ شده
ات : اها راستی امشب همتون بیاید خونه ی من به بقیه هم میگم
@ خونه تنهایی ؟؟
ات : ن داداشم خونست
ته : اها
@ باشه میایم
ات : من دیگه میرم سر کلاس میبینمتون
ته : واقعا میخوای با یه دختر ۱۷ ساله بری تو رابطه ؟
@ ببین دوسش دارم ولی الکی
ته : چی ؟؟
@ میخوام باهاش بازی کنم
ته : مگه عروسک خیمه شب بازته ؟؟ ( عصبی )
@ حالا چرا عصبی میشی ؟
ته : میگم مگه اسباب بازیه میخوای باهاش بازی کنی
@ تهیونگ تو بخاطر من به اینجا رسیدی
یه کاری نکن که هرکاری واست کردمو پس بگیرم ...
ته : منو میترسونی ؟؟
@ نه یه اخطاره .... راستی اول من میرم خونه ی ات شما نمیاین باهاش کار دارم ( لبخند شیطانی )
ته : خیلی عوضی ای
@ همین مقدار عوضی بودنمه که همه عاشقمن
ته : عاشقت شن که باهاشون بازی کنی ؟؟
@ بله
ته : دیگه سمتم نیا
@ از خداتم باشه
........
ات ویو :
هی سوجون ... سوجون تو کلاس فقط بهش فکر میکردم حواسم به درس نبود
سولی : هی ات .... ات ... اتتتت
ات : ها چیه ؟؟
سولی : کجاییی زنگ خورده بیا بریم خونمون
ات : نه بقیه کجان
سولی : رفتن
ات : اها ..... سوجونم رفت
سولی : ات مگه نگفتم بهش فکر نکن اون خیلی لا....شیه
ات : هی حرف دهنتو بفهم
سولی : وقتی ازش ضربه خوردی میفهمی !
ات : خوب بریم دیگه بیا خونه ما کسی خونه نیست
سولی : هوم اوکی برم خونه لباسمو عوض کنم میام
ات : باشه
ات ویو :
پیاده به سمت خونه حرکت کردم سوجون بهم پیام داد گفت زود تر میاد ادرس خونه رو بهش دادم
رفتم خونه غذاها اماده کردم لباسمو پوشیدم زنگ خونه خورد
درو باز کردم .....
شرط : ۱۶❤
۱۶.۸k
۱۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.