من رموز عاشقی ، از خوی یار آموختم
من رموز عاشقی ، از خوی یار آموختم
گریه و سودا و غم را از نگار آموختم
گریه از ابر ، غم از هجر ، سودا ز اشتیاق
این همه درس جنون را دل فگار آموختم
همسر خاشاک گشتن ، همنوا با هر زغن
این مقام و منزلت را ، از هَزار آموختم
همنوای شمع بودن ، غرق گریه تا سحر
من ز ماه تیره شبها ، این دو کار آموختم
کفر و ایمان را زمویش تا که بر رویش نقاب
معنی لیل و نهار ، از روی یار آموختم
وادی هجران یار و ، همنشینی با غزال
در بیابان فراق ، از چشمه سار آموختم
لاله ایی در برف و بوران،کس ندیده چون حزین
قدر وصل لاله را ، در انتظار آموختم .
#حزین_سنندجی
گریه و سودا و غم را از نگار آموختم
گریه از ابر ، غم از هجر ، سودا ز اشتیاق
این همه درس جنون را دل فگار آموختم
همسر خاشاک گشتن ، همنوا با هر زغن
این مقام و منزلت را ، از هَزار آموختم
همنوای شمع بودن ، غرق گریه تا سحر
من ز ماه تیره شبها ، این دو کار آموختم
کفر و ایمان را زمویش تا که بر رویش نقاب
معنی لیل و نهار ، از روی یار آموختم
وادی هجران یار و ، همنشینی با غزال
در بیابان فراق ، از چشمه سار آموختم
لاله ایی در برف و بوران،کس ندیده چون حزین
قدر وصل لاله را ، در انتظار آموختم .
#حزین_سنندجی
۷.۶k
۰۵ مرداد ۱۴۰۱