ای دل جهان به کام تو شد شد نشد نشد

ای دل جهان به کام تو شد شد، نشد نشد
دولت اگر غلام تو شد شد، نشد نشد

این دختر زمانه که هر دم به دامنی است
یک دم اگر به کام تو شد شد، نشد نشد

این سکه‌ی بزرگی و اقبال و سروری
یک روز هم به نام تو شد شد، نشد نشد

چون کار روزگار به تقدیر یا قضا است
تقدیر بر مرام تو شد شد، نشد نشد

روز ازل چو قسمت هر چیز کرده‌اند
عیشی اگر سهام تو شد شد، نشد نشد

چون باید عاقبت بنهی خانه را به غیر
آباده کاخ و بام تو شد شد، نشد نشد

زان می که تر کنند دماغی به روز غم
یک قطره گر به جام تو شد شد، نشد نشد

دامی به شاهراه مرادی بگستران
این صید اگر به دام تو شد شد، نشد نشد

یک دم غنیمت است بنوشان و می بنوش
صبح امید شام تو شد شد، نشد نشد

در درگه ملک چو غلامان بزی حکیم
بر حضرتش مقام تو شد شد، نشد نشد


میرزا علی نقی خان حکیم الممالک

متخلص به حکیم
دیدگاه ها (۹)

همیشه کسانی هستندکه در نهایت دلتنگینمی توانیم آنها را در آغو...

می خواهم مثلِ قدیمی هاخوشبخت باشیمیک خوشبختیِ ساده ی دوست دا...

دیدی ای مه که ناگه رمیدی و رفتیپیوند الفت بریدی و رفتیگرچه خ...

در این شب سیاهم گم گشته راه مقصوداز گوشه ای برون آ ای کوکب ه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط