پارت۱۴
از زبان ا/ت
داشتیم فرار میکردیم و تهیونگ دنبالمون بود از یه جا گیر کردیم یه در بود که که فقط این راه فرار بود بازش کردم
ا/ت:عجله کنین!!!
داشتن میرفتن اخر جونگ کوک گفت:ا/ت پس تو
ا/ت:اگه قرار یه نفرمون بمیره اون نفر منم
جونگ کوک: ا/ت!
تهیونگ دوید سمتم قبل از اینکه بهم برسه جونگ کوک رو هول دادم و در رو بستم خواستم فرار کنم ولی منو گرفت و چسبوندم به دیوار با ترس به چشاش نگاه میکردم
تهیونگ : خب مثل اینکه یه جنازه جدید داریم 😈
ا/ت : ت...تهیونگ😢😨
صورتشو به گردنم نزدیک و نزدیکتر میکرد منم از ترس چشمام رو بسته بودم که داشت گرنمو بو میکرد برگشت و به صورتم نگاه کرد که یهو همراش قلط خوردم زمین
تهیونگ : ا/تتتتتتتتت😆😆😆
ا/ت : 😕؟!!؟!
تهیونگ : باورم نمیشه اون لعنتی نکشتت
ا/ت : چطور میتونم تنهات بزارم
تهیونگ : راستشو بهم بگو تو واقعا دوسم داری
ا/ت : اگه دوست نداشته باشم این همه راه رو نمیومدم
تهیونگ : عاشقتم
ا/ت:من بیشتر
چشماشو بست منم چشمام رو بستم و همدیگرمونو بوسیدیم . بعد چند ثانیه از هم جدا شدیم
ا/ت : بهتره برگردیم خونه
تهیونگ : من نمیتونم
ا/ت :ته؟
تهیونگ : ببخشید
افتاد روم اون...اون خوابید. با این کارش خندم گرفت
ا/ت : خستته ها اینجا وقت خواب نیست پاشو کوچولو
تهیونگ : نمیتونم
ا/ت: پاشو!.
تهیونگ : باشه پاشدم
بلند شدیم و دایانا که همینجور رو تخت هست بردیم از بیمارستان خارج شدیم پسرا اومدن
جونگ کوک : تهیونگ خوبی! ا/ت نگرانت بودیم
جیمین :تهههه ا/تتتتتتت
دایانا رو به یه بیمارستان دیگه بردن و پلیس ها ازمون تشکر کردن
بعد از ۵ روز
فردا روز نمایشمون بود و داشتیم برای اخرین بار تمرین میکردیم و حال دایانا خوب شده بود و داشت با هم کلاسیش تو خونه تمرین میکردن و ما هم تو کمپانی بودیم .
تو راه برگشت بودیم ساعت ۱۲ شب بود و خیلی خوابم میومد از خستگی سرمو رو شونه تهیونگ گزاشتم و خوابم برد.
فردای اون روز داشتیم اماده میشدیم برای مدرسه که از اونجا بریم دنبال دایانا و ببریمش مدرسه .
بعد اماده شدن رفتیم سمت دایانا و از اونجا رفتیم مدرسه .
خب این هم از این پارت 😁
من زود تر نوشتم چون میدونم بد جایی تو پارت قبل کات کردم.
و شاید دو یا سه پارت دیگه این فیک تموم میشه نظرتونو بگید که فیک درباره جیمین یا جیهوپ بنویسم شاید هم درباره شوگا نوشتم . نظرتونو لطفا بگید.
لایک و کامنت فراموش نشه 😁❤
فالو کنین بک میدم😁❤
داشتیم فرار میکردیم و تهیونگ دنبالمون بود از یه جا گیر کردیم یه در بود که که فقط این راه فرار بود بازش کردم
ا/ت:عجله کنین!!!
داشتن میرفتن اخر جونگ کوک گفت:ا/ت پس تو
ا/ت:اگه قرار یه نفرمون بمیره اون نفر منم
جونگ کوک: ا/ت!
تهیونگ دوید سمتم قبل از اینکه بهم برسه جونگ کوک رو هول دادم و در رو بستم خواستم فرار کنم ولی منو گرفت و چسبوندم به دیوار با ترس به چشاش نگاه میکردم
تهیونگ : خب مثل اینکه یه جنازه جدید داریم 😈
ا/ت : ت...تهیونگ😢😨
صورتشو به گردنم نزدیک و نزدیکتر میکرد منم از ترس چشمام رو بسته بودم که داشت گرنمو بو میکرد برگشت و به صورتم نگاه کرد که یهو همراش قلط خوردم زمین
تهیونگ : ا/تتتتتتتتت😆😆😆
ا/ت : 😕؟!!؟!
تهیونگ : باورم نمیشه اون لعنتی نکشتت
ا/ت : چطور میتونم تنهات بزارم
تهیونگ : راستشو بهم بگو تو واقعا دوسم داری
ا/ت : اگه دوست نداشته باشم این همه راه رو نمیومدم
تهیونگ : عاشقتم
ا/ت:من بیشتر
چشماشو بست منم چشمام رو بستم و همدیگرمونو بوسیدیم . بعد چند ثانیه از هم جدا شدیم
ا/ت : بهتره برگردیم خونه
تهیونگ : من نمیتونم
ا/ت :ته؟
تهیونگ : ببخشید
افتاد روم اون...اون خوابید. با این کارش خندم گرفت
ا/ت : خستته ها اینجا وقت خواب نیست پاشو کوچولو
تهیونگ : نمیتونم
ا/ت: پاشو!.
تهیونگ : باشه پاشدم
بلند شدیم و دایانا که همینجور رو تخت هست بردیم از بیمارستان خارج شدیم پسرا اومدن
جونگ کوک : تهیونگ خوبی! ا/ت نگرانت بودیم
جیمین :تهههه ا/تتتتتتت
دایانا رو به یه بیمارستان دیگه بردن و پلیس ها ازمون تشکر کردن
بعد از ۵ روز
فردا روز نمایشمون بود و داشتیم برای اخرین بار تمرین میکردیم و حال دایانا خوب شده بود و داشت با هم کلاسیش تو خونه تمرین میکردن و ما هم تو کمپانی بودیم .
تو راه برگشت بودیم ساعت ۱۲ شب بود و خیلی خوابم میومد از خستگی سرمو رو شونه تهیونگ گزاشتم و خوابم برد.
فردای اون روز داشتیم اماده میشدیم برای مدرسه که از اونجا بریم دنبال دایانا و ببریمش مدرسه .
بعد اماده شدن رفتیم سمت دایانا و از اونجا رفتیم مدرسه .
خب این هم از این پارت 😁
من زود تر نوشتم چون میدونم بد جایی تو پارت قبل کات کردم.
و شاید دو یا سه پارت دیگه این فیک تموم میشه نظرتونو بگید که فیک درباره جیمین یا جیهوپ بنویسم شاید هم درباره شوگا نوشتم . نظرتونو لطفا بگید.
لایک و کامنت فراموش نشه 😁❤
فالو کنین بک میدم😁❤
۸۸.۳k
۰۷ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.