{غیر ممکن}
{غیر ممکن}
p15
+:خب تو.
_:درسته، اون یه شبه عوض نمیشه!
(گوشی کوک زنگ میخوره)
_:عه خانم و اقای لی!
_:سلام!چیشده یادی از ما کردین؟حالتون خوبه؟
٫:ب.. ب.. بله، میت.. اونیم.. تشریف بیار.. یم؟
_:بله حتما، ولی چرا صداتون گرف...
(تماس قطع شد)
+:کی بود؟(فضول هم مانند خودم)
_:یکی از کارمندا.
+:که اینطور... میگم...عاممم خب شغلت چیه؟
_:هنوز،نفهمیدی؟ من مافیام!
+:وای خدا! جدا؟(درحال تظاهر کردن که نمیدونه)پس کارمندات چیکار میکنن؟
_:ببین حالا چون باهات صمیمیم بهت میگم ولی درمورد من بد فکر نکنیا، اونا برام مواد قاچاق میکنن، از همه ی کشورا.
+:پس ینی ادم خطرناکی هس..
(بوسیدتش)
_:من خیلی خطرناکم، درست میگی،خیلی!
+:ببخشید،خب دیگه من برم!
_:کجا میری؟هنوز مونده!
(عمیق تر بوسیدتش)
که یهو، در باز شد و چند تا مرد هیکلی اومدن داخل عمارت،کوک رو گرفتن و دستاش رو بستن خانم و اقای لی اونجا بودن و اون مرد هیکلی ها...
p15
+:خب تو.
_:درسته، اون یه شبه عوض نمیشه!
(گوشی کوک زنگ میخوره)
_:عه خانم و اقای لی!
_:سلام!چیشده یادی از ما کردین؟حالتون خوبه؟
٫:ب.. ب.. بله، میت.. اونیم.. تشریف بیار.. یم؟
_:بله حتما، ولی چرا صداتون گرف...
(تماس قطع شد)
+:کی بود؟(فضول هم مانند خودم)
_:یکی از کارمندا.
+:که اینطور... میگم...عاممم خب شغلت چیه؟
_:هنوز،نفهمیدی؟ من مافیام!
+:وای خدا! جدا؟(درحال تظاهر کردن که نمیدونه)پس کارمندات چیکار میکنن؟
_:ببین حالا چون باهات صمیمیم بهت میگم ولی درمورد من بد فکر نکنیا، اونا برام مواد قاچاق میکنن، از همه ی کشورا.
+:پس ینی ادم خطرناکی هس..
(بوسیدتش)
_:من خیلی خطرناکم، درست میگی،خیلی!
+:ببخشید،خب دیگه من برم!
_:کجا میری؟هنوز مونده!
(عمیق تر بوسیدتش)
که یهو، در باز شد و چند تا مرد هیکلی اومدن داخل عمارت،کوک رو گرفتن و دستاش رو بستن خانم و اقای لی اونجا بودن و اون مرد هیکلی ها...
۳.۰k
۱۲ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.