بد

✦ بــد ✦

چیزت را به من نگو چیزت را به من نده
با پنجره بخواب ای سنگ جان من
من روی یاد تو که یله شده بر آسمان خط می کشم
با من تراوش روزانه ایست که در نبود تو تکرار می شود
تقصیر خواب نیست تقدیر ما تصادفی ست که به هیچ نمی ارزد
.
¤ اصن من بعد اصن من بد ¤
.
گوشت روی گاز مشروب روی میز
ما چقدر غریبه شدیم که تو تحریک نمی شوی دیگر
سیگار می کشی و تنت زیر زیرپوش سفید توریت شناور است
هیچ چیزت را به من نگو هیچ چیزت را به من نده لطفا
بگذار گمان گندم نگات در ذهن لهجه دار من
با شک به هستی عجین شود
. ¤ اصن من بعد اصن ما بد ¤
.
اینجاس که شعر هیچ غلطی نمی کند
من هم که مست کدام شعور
ما همه چیز را در مبال خانه جا گذاشته ایم
اطرافمان مشتی خزنده که راه به راه پوست می اندازند
و حقارتشان را در تصور تخریب ما زنده می کنند

شاهین نجفی
دیدگاه ها (۲)

بارها دیده شده همراهان ما پیراهن عثمانی را برداشته و می چرخا...

* حالِ من را کسی نمی فهمدجز همین چند پاکت سیگارمانده ام با ج...

.دنبال من می گردی و حاصل ندارداین موج عاشق کار با ساحل ندارد...

"پرنده"به یادِ سبزِ خسرو شکیبایینام و نُمره اتاز دفترچه ی تل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط