سوراخ پارت 43
#آاکوتاگاوا
طبق نقشه جونگ کوک به موری اوگای حمله کرد...
الانم تو کماس....تو خونه نشسته بودم ک گین از بیرون اومد....
+ سلام....
- دیرتر میومدی.....😒
+ امممم....اوپاه من....
- تو اون بیمارستان خراب شده بودی....
+اوپ...
- نمیخوام هیچی بشنوم....هیچی😠😠😠
+ ....منم آدمم. ....منم دل دارم😭😠....برای اولین باره کسی ک ازش مراقبت میکنم.....باهام مهربونه...بهم سخت نمیگیره....
- اون عوضی نزدیک بود یونا رو به کشتن بده میفهمی.....اگه جونگ کوک گیر مافیا میوفتاد چی....
+ بسه....بسه همیشه میخوای توجیهم کنی....دیگه نمیخوام به حرفت گوش کنم .....الانم اومدم وسایلمو جمع کنم برم خونه....هوسوک....
- تو هیچ جا نمیری....
+ تو واسم تصمیم نمیگیری....
منو زد کنار و رفت تو اتاقش.....
#تهیونگ
اوضاع خیلی قر و قاتی شده....خب تقریبا همه به معشوقه خودشون رسیدن....جز من و نامی و جین و شوگا.....از شانس گند همیشگی من پدر سوهو خیلی سخت گیره....
هنوز منو ندیده به سوهو گفته این پسره خوب نیست....شت....شت.....زنگ زدم به جیمین ..
+الو
- سلام هیونگ....
+ سلام...خوبی....
- نه...
+چرا؟!
- هیونگ😭😭😭😭
+تهیونگ.....الو....چرا گریه میکنی؟؟؟
- 😭😭😭😭ه...هیونگ...هق من یه آدم بدبختم....
+ درست بگو ببینم چیشده....
-بوق....بوق....بوق
+الو....الو....
#جونگکوک
رفته بودیم خونه جیمین هیونگ....تلفنش زنگ خورد....ته ته بود....بعد از پنج دقیقه صحبت قطع کرد....
- چیشد هیونگ؟؟؟
+جونگ کوک شی پاشو بریم....
- کجا....؟؟
+ خونه تهیونگ
- چیزی شده..؟؟!!
+ آههههه....پاشو بریم انقد سوال نپرس....
- اوکی...
....#تهیونگ
داشتم همینطور گریه میکردم....آیفون زنگ خورد....
رفتم جلو آیفون....جیمین و جونگ کوک بودن...
آیفون رو زدم و رفتم تو اتاقم....
دلتنگی امونم رو بریده...از وقتی سوهو قضیه رو به پدر و مادرش گفته ....پدرش نگذاشته بیاد کمپانی...
#جونگکوک
وارد خونه شدیم....صدای گریه تهیونگ کل خونه رو برداشته بود....
منبع صدا از اتاقش میومد....با هیونگ زود رفتیم تو اتاق....یه چاقو دستش گرفته بود و میخواست رگشو بزنه...
همون موقع ک میخواست چاقو رو بزنه به رگ دستش پریدم و چاقو رو از دستش کشیدم....
ولی ساعد خودم زخمی شد...
#نیم_ساعت_بعد
#جیمین
دست کوکی رو پانسمان کردم....نشستیم رو کاناپه.....تهیونگ رو بغل کردم....همچنان گریه میکرد...
من و کوکم داشت گریمون میگرفت...
+ تهیونگا....بگو چیشده....
با جیغو گریه گفت...
× دارن....😭😭دارن عشقمو ازم میدزدن....
- هیونگ آروم باش و دقیق بهمون بگو چیشده تا بتونیم کمکت کنیم...
× جونگ....جونگ کوک دارن....دارن...
بیهوش شد .....زنگ زدیم دکتر خصوصیش...
....بعد از ربع ساعت اومد...
+ دکتر چیشده..؟؟
÷ متاسفانه شک بدی بهش وارد شده....قبلش کاری کرد؟؟
- م..میخواست خود کشی کنه....😢
ادامه پارت بعدی....
#سوراخ
#پست_جدید
طبق نقشه جونگ کوک به موری اوگای حمله کرد...
الانم تو کماس....تو خونه نشسته بودم ک گین از بیرون اومد....
+ سلام....
- دیرتر میومدی.....😒
+ امممم....اوپاه من....
- تو اون بیمارستان خراب شده بودی....
+اوپ...
- نمیخوام هیچی بشنوم....هیچی😠😠😠
+ ....منم آدمم. ....منم دل دارم😭😠....برای اولین باره کسی ک ازش مراقبت میکنم.....باهام مهربونه...بهم سخت نمیگیره....
- اون عوضی نزدیک بود یونا رو به کشتن بده میفهمی.....اگه جونگ کوک گیر مافیا میوفتاد چی....
+ بسه....بسه همیشه میخوای توجیهم کنی....دیگه نمیخوام به حرفت گوش کنم .....الانم اومدم وسایلمو جمع کنم برم خونه....هوسوک....
- تو هیچ جا نمیری....
+ تو واسم تصمیم نمیگیری....
منو زد کنار و رفت تو اتاقش.....
#تهیونگ
اوضاع خیلی قر و قاتی شده....خب تقریبا همه به معشوقه خودشون رسیدن....جز من و نامی و جین و شوگا.....از شانس گند همیشگی من پدر سوهو خیلی سخت گیره....
هنوز منو ندیده به سوهو گفته این پسره خوب نیست....شت....شت.....زنگ زدم به جیمین ..
+الو
- سلام هیونگ....
+ سلام...خوبی....
- نه...
+چرا؟!
- هیونگ😭😭😭😭
+تهیونگ.....الو....چرا گریه میکنی؟؟؟
- 😭😭😭😭ه...هیونگ...هق من یه آدم بدبختم....
+ درست بگو ببینم چیشده....
-بوق....بوق....بوق
+الو....الو....
#جونگکوک
رفته بودیم خونه جیمین هیونگ....تلفنش زنگ خورد....ته ته بود....بعد از پنج دقیقه صحبت قطع کرد....
- چیشد هیونگ؟؟؟
+جونگ کوک شی پاشو بریم....
- کجا....؟؟
+ خونه تهیونگ
- چیزی شده..؟؟!!
+ آههههه....پاشو بریم انقد سوال نپرس....
- اوکی...
....#تهیونگ
داشتم همینطور گریه میکردم....آیفون زنگ خورد....
رفتم جلو آیفون....جیمین و جونگ کوک بودن...
آیفون رو زدم و رفتم تو اتاقم....
دلتنگی امونم رو بریده...از وقتی سوهو قضیه رو به پدر و مادرش گفته ....پدرش نگذاشته بیاد کمپانی...
#جونگکوک
وارد خونه شدیم....صدای گریه تهیونگ کل خونه رو برداشته بود....
منبع صدا از اتاقش میومد....با هیونگ زود رفتیم تو اتاق....یه چاقو دستش گرفته بود و میخواست رگشو بزنه...
همون موقع ک میخواست چاقو رو بزنه به رگ دستش پریدم و چاقو رو از دستش کشیدم....
ولی ساعد خودم زخمی شد...
#نیم_ساعت_بعد
#جیمین
دست کوکی رو پانسمان کردم....نشستیم رو کاناپه.....تهیونگ رو بغل کردم....همچنان گریه میکرد...
من و کوکم داشت گریمون میگرفت...
+ تهیونگا....بگو چیشده....
با جیغو گریه گفت...
× دارن....😭😭دارن عشقمو ازم میدزدن....
- هیونگ آروم باش و دقیق بهمون بگو چیشده تا بتونیم کمکت کنیم...
× جونگ....جونگ کوک دارن....دارن...
بیهوش شد .....زنگ زدیم دکتر خصوصیش...
....بعد از ربع ساعت اومد...
+ دکتر چیشده..؟؟
÷ متاسفانه شک بدی بهش وارد شده....قبلش کاری کرد؟؟
- م..میخواست خود کشی کنه....😢
ادامه پارت بعدی....
#سوراخ
#پست_جدید
۳۷.۷k
۰۶ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.