سوراخ پارت 44
#جونگکوک
تهیونگ هنوز بهوش نیومده بود....
- هیونگ...
+ بله؟!
- نباید بزاریم اینجا بمونه....ممکنه باز بخواد یه بلائی سر خودش بیاره.
+ درسته....
با کمک جیمین تهیونگ رو بلند کردیم و بردیمش تو ماشین....
رفتم تو خونش تا درها رو ببندم ک چشمم به یه نامه افتاد....
(سلام...
تهیونگ متاسفم که اینو بهت میگم...ولی پدرم با ازدواج ما مخالفت کرد...اون میخواد منو به زور با یه نفر دیگه.....تهیونگ شی متاسفم...میخوام بدونی که هیچکسو به اندازه تو دوس ندارم....
من تا دو روز دیگه قراره ازدواج کنم....
از طرف کسی ک برات جونشو میده....💔)
پس بخاطر همینه.....باید به جیمین بگم....
در ها رو بستم و رفتم تو ماشین....
+ جونگ کوکا....چیزی شده...
نامه رو دادم بهش....بعد از خوندش به تهیونگ نگاه کرد و ....
+ بمیرم براش😢😢
- هیونگ حالا تکلیف چیه؟
+فعلا از اینجا بریم بعد در موردش تصمیم میگیریم..
#تهیونگ
سوهو.....
چشمام رو باز کردم....تو ماشین بودم....
نشستم....هان؟...اونکه....
× هیونگگگ نگه داررررررر.....
+ آروم باش تهیونگ....
× بهتتتتت میگم نگه دارررررر
ماشینو نگه داشت.....سریع پیاده شدم....
× سوهو.....سوهو صبر کن....چرا....چرا باهام اینکارو کردی.....سوهو....😭😭😭😭
#سوهو
وااااااااااااای خدایا اون تهیونگه.....خواستم مسیرمو عوض کنم که دیدم داره میوفته رو زمین....ناخودآگاه به سمتش دویدم....
÷ تهیونگگگگگگ.....
رفتم و بغلش کردم....یهو اخلاقش عوض شد...
× ولم کن......برو تنهام بزار....دیگه بغلم نکن....دوسم نداشته باش....😭😭😭..برو....
خواست از بغلم جدا شه ک محکمتر تو بغلم فشارش دادم.....
× تهیونگ....انقد بی رحم نباش....من بدون تو هیچیو نمیخوام.....امروز سه بار میخواستم خودکشی کنم.....😭😭💔
عصبی شد.....
÷تو حق نداری....حق نداری بلایی سر خودت بیاری...میفهمی؟💔😭....تو حق نداری به خودت آسیب بزنی.....
× تو....دستت.....تهیونگاااا😭😭😭
=سوهو....
×اوه تهیونگ....بابامه....من...
خواستم از تو بغلش بیام بیرون....محکم گرفتم و نگذاشت جم بخورم....
=سوهو....تو کی هستی؟ با دختر من چیکار داری؟....
÷ من .....من کیم تهیونگم....
=پس....تو همونی هستی ک دخترمو بدبخت کردی...😠
× بابا....اینطور نیست....اون همه زندگیه منه....😳❤
ادامه پارت بعدی ....
#سوراخ
#پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
تهیونگ هنوز بهوش نیومده بود....
- هیونگ...
+ بله؟!
- نباید بزاریم اینجا بمونه....ممکنه باز بخواد یه بلائی سر خودش بیاره.
+ درسته....
با کمک جیمین تهیونگ رو بلند کردیم و بردیمش تو ماشین....
رفتم تو خونش تا درها رو ببندم ک چشمم به یه نامه افتاد....
(سلام...
تهیونگ متاسفم که اینو بهت میگم...ولی پدرم با ازدواج ما مخالفت کرد...اون میخواد منو به زور با یه نفر دیگه.....تهیونگ شی متاسفم...میخوام بدونی که هیچکسو به اندازه تو دوس ندارم....
من تا دو روز دیگه قراره ازدواج کنم....
از طرف کسی ک برات جونشو میده....💔)
پس بخاطر همینه.....باید به جیمین بگم....
در ها رو بستم و رفتم تو ماشین....
+ جونگ کوکا....چیزی شده...
نامه رو دادم بهش....بعد از خوندش به تهیونگ نگاه کرد و ....
+ بمیرم براش😢😢
- هیونگ حالا تکلیف چیه؟
+فعلا از اینجا بریم بعد در موردش تصمیم میگیریم..
#تهیونگ
سوهو.....
چشمام رو باز کردم....تو ماشین بودم....
نشستم....هان؟...اونکه....
× هیونگگگ نگه داررررررر.....
+ آروم باش تهیونگ....
× بهتتتتت میگم نگه دارررررر
ماشینو نگه داشت.....سریع پیاده شدم....
× سوهو.....سوهو صبر کن....چرا....چرا باهام اینکارو کردی.....سوهو....😭😭😭😭
#سوهو
وااااااااااااای خدایا اون تهیونگه.....خواستم مسیرمو عوض کنم که دیدم داره میوفته رو زمین....ناخودآگاه به سمتش دویدم....
÷ تهیونگگگگگگ.....
رفتم و بغلش کردم....یهو اخلاقش عوض شد...
× ولم کن......برو تنهام بزار....دیگه بغلم نکن....دوسم نداشته باش....😭😭😭..برو....
خواست از بغلم جدا شه ک محکمتر تو بغلم فشارش دادم.....
× تهیونگ....انقد بی رحم نباش....من بدون تو هیچیو نمیخوام.....امروز سه بار میخواستم خودکشی کنم.....😭😭💔
عصبی شد.....
÷تو حق نداری....حق نداری بلایی سر خودت بیاری...میفهمی؟💔😭....تو حق نداری به خودت آسیب بزنی.....
× تو....دستت.....تهیونگاااا😭😭😭
=سوهو....
×اوه تهیونگ....بابامه....من...
خواستم از تو بغلش بیام بیرون....محکم گرفتم و نگذاشت جم بخورم....
=سوهو....تو کی هستی؟ با دختر من چیکار داری؟....
÷ من .....من کیم تهیونگم....
=پس....تو همونی هستی ک دخترمو بدبخت کردی...😠
× بابا....اینطور نیست....اون همه زندگیه منه....😳❤
ادامه پارت بعدی ....
#سوراخ
#پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
۳۳.۹k
۰۷ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.