پارت۵بانگو
ات:دازای 😐
دازای:بازچته
ات: بیا رو چویا کرم بریزیم از این به بعد حرصم گرفته ازش
دازای:عالیه😈
کنیکیدا:خدا به خیر کنه
ات و دازای:میکنه😈
آتسوشی😰
ات: خب گوشتو بیار دازای پچ پچ پچ پیش پیش پیش پچچچچچچ*مثلا گفت 🤣
دازای:عالیه🗿
ات:🗿خب حالا حالا ها نمیاد بیرون چون اون دقیقا یه ساعت و نیم وقت واسه موهاش میزاره وقتی از حموم بیاد بیرون
ات:از یه دختر موقع حاضر شدن بیشتر طول میده سوسول🤣
دازای:🤣خب بریم کرم بریزیم 😆
ات:مردم خیابون؟حله😈
دازای دست اتو گرفت :بریم😈
و ات و دازای رفتن دو ساعت رو مردم کرم میریختن
و اخرش برگشتن تا نقشه ات رو عملی کنن سر ات
اول رفتن پیش چویا یکم روش کرم ریختن بعد رفتن نقشه رو عملی کنن
اول ات دازای رو نامرئی کرد
بعد دازای یه پارچه آب پرتقال رو ریخت رو چویا که جیغ چویا درومد
بعد یه کیسه ارد رو ریخت روش بعد
________________________
پارت بسه واسه امروز حال ندارم دیگه
دازای:بازچته
ات: بیا رو چویا کرم بریزیم از این به بعد حرصم گرفته ازش
دازای:عالیه😈
کنیکیدا:خدا به خیر کنه
ات و دازای:میکنه😈
آتسوشی😰
ات: خب گوشتو بیار دازای پچ پچ پچ پیش پیش پیش پچچچچچچ*مثلا گفت 🤣
دازای:عالیه🗿
ات:🗿خب حالا حالا ها نمیاد بیرون چون اون دقیقا یه ساعت و نیم وقت واسه موهاش میزاره وقتی از حموم بیاد بیرون
ات:از یه دختر موقع حاضر شدن بیشتر طول میده سوسول🤣
دازای:🤣خب بریم کرم بریزیم 😆
ات:مردم خیابون؟حله😈
دازای دست اتو گرفت :بریم😈
و ات و دازای رفتن دو ساعت رو مردم کرم میریختن
و اخرش برگشتن تا نقشه ات رو عملی کنن سر ات
اول رفتن پیش چویا یکم روش کرم ریختن بعد رفتن نقشه رو عملی کنن
اول ات دازای رو نامرئی کرد
بعد دازای یه پارچه آب پرتقال رو ریخت رو چویا که جیغ چویا درومد
بعد یه کیسه ارد رو ریخت روش بعد
________________________
پارت بسه واسه امروز حال ندارم دیگه
- ۲.۵k
- ۳۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط