از یاد میروی

از یاد می‌روی
گویی نبوده‌ای
هرگز نه متنی و نه تنی
از یاد می‌روی …

با رهنمون چشم بصیرت رونده‌ام
شاید توانم آن که حکایت را
بخشم ز خویش سیره‌ی شخصی.

همگام واژگانم
گه رهنمای من شده گه رهنما منم
من شکلم و آنان تجلیات رها اما
آن‌را که خواستم پس از این گویم
زین پیش گفته‌اند
پیشی گرفته است ز من فردای پشت سر.

من پادشاه کشور پژواکم
و تخت من حواشی
زیرا که راه خود روش است
زیرا طریقت است طریق.

پیشینیان چه بسا
از یاد برده باشند
توصیف آن چه را که درآن می‌توان
بیدار ساخت عاطفه را.

_ از یاد می‌روی
گویی نه بوده‌ای خبری
یا خود نه بوده‌ای اثری
از یاد می‌روی. _

#محمود_درویش





کسی چه می‌داند در این لحظه که من با دلسردی کلمات را پشت سر هم می‌گذارم تو چه حال و روزی داری؟
عزیزم، زندگی خیلی بی‌مقدار است و فقط کسی که می‌داند چطور با شلاق وارد معرکه شود، برنده می‌شود...
دیدگاه ها (۰)

رابطه‌مون به جایی نمی‌رسه. یه‌مدتیه که اینو می‌دونم. شاید ای...

در گیج‌واره‌یِ زمین و جهان از عمق به سطح و از سطح به عمقو تک...

به زندگى چنگ مى زنمتا نيفتمزير پايم تهى استانگار از لبه ى با...

با دلهره اطرافم را نگاه کردم: زمان حال، هیچ چیز غیر از زمان ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط