part : ⁷
part : ⁷
جونگ کوک ویو
هایجین رو گذاشتم روی پام که سرش رو برد توی گردنم و کیس مارک می زاشت
...........
داشتم رانندگی میکردم که متوجه شدم هایجین داری خودش رو روی پاهام بالا پایین میکنه لامصب بد جایی نشسته بود همشم خودشو بالا پایین میکرد
جونگ کوک : دوست داری توی ماشین به فاک بری؟؟
هایجین : چرا که نه
جونگ کوک : اوفففف بزار برسیم خونه با هزار روش سامورایی به فاکت میدم
هایجین : اوممم کنجکاوم کردی ددی ( ناله)
جونگ کوک : اهههه دختر داری دیوونم میکنی ( ناله مردانه)
.......
رسیدیم خونه
هایجین دستهاش رو دور گردنم حلقه کرد منم باسنش رو گرفتم و پاهاش رو دورم حلقه کردم از ماشین پیاده شدم به بادیگاردا گفتم ماشین رو پارک کنن بعدش گم و گور بشن
خدمتکارا در خونه رو باز کردن
هایجین رو بدون معطلی بردم توی اتاق
.............
اسمات توی کامنتا
......
خلاصه صبح هایجین بیدار میشه دلدرد خیلی شدیدی داشت جونگ کوک بردش بیمارستان معلوم شد حاملس و به خوبی خوشی زندگی کردن
♡ تمام ♡
جونگ کوک ویو
هایجین رو گذاشتم روی پام که سرش رو برد توی گردنم و کیس مارک می زاشت
...........
داشتم رانندگی میکردم که متوجه شدم هایجین داری خودش رو روی پاهام بالا پایین میکنه لامصب بد جایی نشسته بود همشم خودشو بالا پایین میکرد
جونگ کوک : دوست داری توی ماشین به فاک بری؟؟
هایجین : چرا که نه
جونگ کوک : اوفففف بزار برسیم خونه با هزار روش سامورایی به فاکت میدم
هایجین : اوممم کنجکاوم کردی ددی ( ناله)
جونگ کوک : اهههه دختر داری دیوونم میکنی ( ناله مردانه)
.......
رسیدیم خونه
هایجین دستهاش رو دور گردنم حلقه کرد منم باسنش رو گرفتم و پاهاش رو دورم حلقه کردم از ماشین پیاده شدم به بادیگاردا گفتم ماشین رو پارک کنن بعدش گم و گور بشن
خدمتکارا در خونه رو باز کردن
هایجین رو بدون معطلی بردم توی اتاق
.............
اسمات توی کامنتا
......
خلاصه صبح هایجین بیدار میشه دلدرد خیلی شدیدی داشت جونگ کوک بردش بیمارستان معلوم شد حاملس و به خوبی خوشی زندگی کردن
♡ تمام ♡
۲۳.۵k
۰۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.