پارت نکنه مرگتو به پول ترجیح دادی
پارت²⁰: نکنه مرگتو به پول ترجیح دادی؟
(ناشناس👤👣)
برادر رییس مافیا با دیدن شیکاس... پوزخند زد:(ببین کی اینجاست! پس تو بودی که قرار بود رییس اداره کاراگاه ها شی؟ هوم؟ خب...شماها،پولتون آمادست!)
و تفنگش رو، روی سر شیکاس گذاشت
نفس عمیق کشیدم، دیگه نمیتونستم خودمو کنترل کنم...
دستم رو به سمت برادر رییس مافیا دراز کردم. اون فکر کرد میخوام دست بدم.... اما به محض اینکه دستم بهش دسید، یه موج انرژی آبی از آنگشتام به او منتقل شد... اون از درد فریاد زد و رفت عقب...
فک نمیکردم قدرتم در این حد قوی باشه....
تمام بادیگارد ها و نگهبان ها تفنگاشونو سمت من گرفتن...
با صدای سرد و خشن داد زدم:(به اون نزدیک نشید!)
برادرم، که بخاطر کارم شوکه شده بود، به خودش اومد...
برادرم:(خواهر! د... داری چیکار میکنی!؟)
برادر رییس مافیا رو به من کرد و گفت:(چیه؟ نکنه مرگتو به پول ترجیح دادی؟)
و دوباره تفنگو به سمت شیکاس، گرفت.... اون چرا انقد براشون مهم بود؟!
داشت شلیک میکرد که... دستشو به سرعت گرفتم، تیر تفنگ به شونه شیکاس خورد،
یکی از بادیگاردا بهم شلیک کرد، جاخالی دادم، دقیقا از کنار صورتم رد شد
با دیدن این صحنه ها.... خشمم داشت به اوج خودش میرسید... دیگه کنترلم دست خودم نبود! داشتم با ترکیبی از مشت و لگد و شلیک، همه رو میکشتم!
برادرم هم برا دیدن اوضاع، دست به کار شد. اون توی هرچی که ماهر نباشه توی هنر های رزمی ماهره...
در عرض چند دقیقه، تمام بادیگاردا و نگاهبانا کشته شدن.... فقط برادر رییس مافیا مونده بود، تفنگو گرفتم. سمتش
برادر رییس مافیا:(شوخیت گرفته؟!)
ادامه داد:(اگه من رو بکشی.... همه مافیا ها میوفتن به جونت.... ازین به بعد زندگی بدی خواهی داشت!)
اومدم شلیک کنم که.... فهمیدم تیرای تفنگم تموم شده
برادر رییس مافیا با خنده نزدیکم میشد و گفت:(تیرات تموم شده؟ آخی....)
گرفتمو پرتم کرد و زمین، تا اومد شلیک کنه...
برادرم:(هعی کثافت آشغال)
دوید، سرشو گرفت، کبوند به دیوار، و در حدی به صورتش مشت زد که جمجمه ـش دیده میشد....
اومد طرفم
برادرم:(خواهر، ت... ت.....تو خوبی؟)
گفتم:(الان تنها کسی که حالش خوب نیست، شیکاسه!)
برادرم:(چ...... چی؟)
بلند شدم و به شیکاس اشاره کردم:(راست میگفتی، ما اونو میشناختیم! اون... شیکاسه! یادته؟ شیکاس، شاهزاده، بهترین دوستمون توی کلاس شمشیر زنی؟)
برادرم:(چ... چ.... چ... چی...؟)
گفتم:(زیاد خونریزی کرده! باید بریم خونه!)
ادامهـ دارد....
بچه ها جدا نمیدونم چجوری صحنه اکشن بسازم دیگه اگه بد شد ببخشید🗿💔
بقیه پارت های رمان: https://wisgoon.com/c/1920495/
#سونیک #شدو #گاچا #گاچاکلاب #گاچانوکس #گاچا_کلاب #گاچا_نوکس #ادیت #ادیتور #اینشات #آرت #آرتیست #نقاش #نقاشی #اوسی #پینترست #وایب #گاچا_لایف #گاچا_لایف_دو
#sonic #shadow #Gacha #GachaClub #GachaNox #Gacha_Club #Gacha_Nox #Edit #Editor #Inshat #Art #Artist #Painter #Painting #oc #Pinterest #Vibe #gacha_Life #Gacha_Life_two
(ناشناس👤👣)
برادر رییس مافیا با دیدن شیکاس... پوزخند زد:(ببین کی اینجاست! پس تو بودی که قرار بود رییس اداره کاراگاه ها شی؟ هوم؟ خب...شماها،پولتون آمادست!)
و تفنگش رو، روی سر شیکاس گذاشت
نفس عمیق کشیدم، دیگه نمیتونستم خودمو کنترل کنم...
دستم رو به سمت برادر رییس مافیا دراز کردم. اون فکر کرد میخوام دست بدم.... اما به محض اینکه دستم بهش دسید، یه موج انرژی آبی از آنگشتام به او منتقل شد... اون از درد فریاد زد و رفت عقب...
فک نمیکردم قدرتم در این حد قوی باشه....
تمام بادیگارد ها و نگهبان ها تفنگاشونو سمت من گرفتن...
با صدای سرد و خشن داد زدم:(به اون نزدیک نشید!)
برادرم، که بخاطر کارم شوکه شده بود، به خودش اومد...
برادرم:(خواهر! د... داری چیکار میکنی!؟)
برادر رییس مافیا رو به من کرد و گفت:(چیه؟ نکنه مرگتو به پول ترجیح دادی؟)
و دوباره تفنگو به سمت شیکاس، گرفت.... اون چرا انقد براشون مهم بود؟!
داشت شلیک میکرد که... دستشو به سرعت گرفتم، تیر تفنگ به شونه شیکاس خورد،
یکی از بادیگاردا بهم شلیک کرد، جاخالی دادم، دقیقا از کنار صورتم رد شد
با دیدن این صحنه ها.... خشمم داشت به اوج خودش میرسید... دیگه کنترلم دست خودم نبود! داشتم با ترکیبی از مشت و لگد و شلیک، همه رو میکشتم!
برادرم هم برا دیدن اوضاع، دست به کار شد. اون توی هرچی که ماهر نباشه توی هنر های رزمی ماهره...
در عرض چند دقیقه، تمام بادیگاردا و نگاهبانا کشته شدن.... فقط برادر رییس مافیا مونده بود، تفنگو گرفتم. سمتش
برادر رییس مافیا:(شوخیت گرفته؟!)
ادامه داد:(اگه من رو بکشی.... همه مافیا ها میوفتن به جونت.... ازین به بعد زندگی بدی خواهی داشت!)
اومدم شلیک کنم که.... فهمیدم تیرای تفنگم تموم شده
برادر رییس مافیا با خنده نزدیکم میشد و گفت:(تیرات تموم شده؟ آخی....)
گرفتمو پرتم کرد و زمین، تا اومد شلیک کنه...
برادرم:(هعی کثافت آشغال)
دوید، سرشو گرفت، کبوند به دیوار، و در حدی به صورتش مشت زد که جمجمه ـش دیده میشد....
اومد طرفم
برادرم:(خواهر، ت... ت.....تو خوبی؟)
گفتم:(الان تنها کسی که حالش خوب نیست، شیکاسه!)
برادرم:(چ...... چی؟)
بلند شدم و به شیکاس اشاره کردم:(راست میگفتی، ما اونو میشناختیم! اون... شیکاسه! یادته؟ شیکاس، شاهزاده، بهترین دوستمون توی کلاس شمشیر زنی؟)
برادرم:(چ... چ.... چ... چی...؟)
گفتم:(زیاد خونریزی کرده! باید بریم خونه!)
ادامهـ دارد....
بچه ها جدا نمیدونم چجوری صحنه اکشن بسازم دیگه اگه بد شد ببخشید🗿💔
بقیه پارت های رمان: https://wisgoon.com/c/1920495/
#سونیک #شدو #گاچا #گاچاکلاب #گاچانوکس #گاچا_کلاب #گاچا_نوکس #ادیت #ادیتور #اینشات #آرت #آرتیست #نقاش #نقاشی #اوسی #پینترست #وایب #گاچا_لایف #گاچا_لایف_دو
#sonic #shadow #Gacha #GachaClub #GachaNox #Gacha_Club #Gacha_Nox #Edit #Editor #Inshat #Art #Artist #Painter #Painting #oc #Pinterest #Vibe #gacha_Life #Gacha_Life_two
- ۷.۳k
- ۲۳ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط