زندگی در سئول p1
زندگی در سئول p1
ویو ات
صب بود که از خواب پاشدم...دیروز شب به سئول اومدم خیلی پرواز طولانی مدتی بود
الان باید اماده شم تا برم کالج
اگر بگم استرس ندارم خب دروغه...اصن نمیدونم قراره چی بشه ولی امیدوارم همه چی خوب پیش بره
بگذریم
از جا بلند شدم و کارای لازم رو انجام دادم...بعد رفتم تا لباسامو بپوشم ... یه شلوار بگ با یه بلوز که انداختم زیر شلوار..یه کت بلند ست با شلوارم هم پوشیدم و موهامم حالت دادم
یه نگاه به ساعت انداختم و... یا خدا دیرمممم شدددد
سریع از خونه زدم بیرون و رفتم سمت کالج
فلش بک به داخل کالج
وقتی وارد محوطه شدم دیدم که همه نگاهشون افتاد رو من
یجورایی معذب شدم ولی سعی کردم خودمو آروم نگه دارم ... همین جوری تو حال خودم بودم که صدایی باعث شد برگردم...
یونا: سلاممم خوشگلهههههه
ات: یونااااا ( همو بغل کردن)
یونا: چخبرا دختر
ات: مرسی تو ؟
یونا: منم خوبم...پروازت چطور بود ؟
ات: عالی خوشحالم که الان پیشتم
یونا: منم خوشمله...به سئول خوش اومدی
ات: خیلی مچکرم
یونا: بریم کلاسمون ؟
ات: اره بریم
....
ویو ات
صب بود که از خواب پاشدم...دیروز شب به سئول اومدم خیلی پرواز طولانی مدتی بود
الان باید اماده شم تا برم کالج
اگر بگم استرس ندارم خب دروغه...اصن نمیدونم قراره چی بشه ولی امیدوارم همه چی خوب پیش بره
بگذریم
از جا بلند شدم و کارای لازم رو انجام دادم...بعد رفتم تا لباسامو بپوشم ... یه شلوار بگ با یه بلوز که انداختم زیر شلوار..یه کت بلند ست با شلوارم هم پوشیدم و موهامم حالت دادم
یه نگاه به ساعت انداختم و... یا خدا دیرمممم شدددد
سریع از خونه زدم بیرون و رفتم سمت کالج
فلش بک به داخل کالج
وقتی وارد محوطه شدم دیدم که همه نگاهشون افتاد رو من
یجورایی معذب شدم ولی سعی کردم خودمو آروم نگه دارم ... همین جوری تو حال خودم بودم که صدایی باعث شد برگردم...
یونا: سلاممم خوشگلهههههه
ات: یونااااا ( همو بغل کردن)
یونا: چخبرا دختر
ات: مرسی تو ؟
یونا: منم خوبم...پروازت چطور بود ؟
ات: عالی خوشحالم که الان پیشتم
یونا: منم خوشمله...به سئول خوش اومدی
ات: خیلی مچکرم
یونا: بریم کلاسمون ؟
ات: اره بریم
....
۴۳۳
۱۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.