گل پژمرده
گل پژمرده
پارت آخر
تهیونگ:از اون روز ها که ا/ت سرطان داره خیلی میگذره فک کنم ۱ سالی میشه امروز روز عروسی سه تامون وقتی میگم سه تامون یعنی منو جیمین و کوک درسته کوک با ماریا ازدواج میکنه و جیمین با سلین و بالاخره من با ا/ت برای دومین بار زندگی مشترکمون رو شروع میکنیم . ولی این دفعه با کمی تغیر با خوشی و با یه دختر خوشگل که الان ۷ ساله شده اره امسال می سان میره کلاس اول و یه دختر بزرگی داره میشه
روز عروسی
جیمین: چی کار میکنن پس چرا حاضر نمیشن؟ ا/ت: موهای من که کوتاهه سلین که موهاش بلنده و دیر حاضر میشه. سلین: وای من که حاضرم ماریا؟ ماریا: بریم منم حاضرم . تهیونگ : واوووو چه پرنسسایی می سان: مامانی خیلی خوشگل شدی. ا/ت: مرسی. کوک: بریم دیگ ماریا: بریم همه توی ماشین های خودشون نشستن
چند روز بعد
تهیونگ: ما بعد از ازدواج هممون اومدیم کره امروز اومدیم پارک پیک نیک
می سان: به من چی گفتی؟ هاننن؟ ا/ت:وای تهیونگ پاشو برو ببین چی شده که می سان داره دعوا میکنه. تهیونگ: می سان داری چیکار میکنی چی شده؟ می سان:( بااخم) بابا جان شما دخالت نکن پسره: هه دختره ی احمق می سان: پسره ی بیشعور احمق جد و ابادته تهیونگ: عه عه می سان؟
چند سال بعد
کوک: مین چه دخترم بیا اینجا مین چه: بابایی اومدم جیمین:سوهی تو هم بیا بغلم سوهی: باشه بابایی تهیونگ: الان چند سالی گذشته و می سان ۱۶ ساله شده و کوک و جیمین هم بچه داره شدن کوک یه دختر و جیمین یه پسره خوشگل
ا/ت: تهیونگ اون گل پژمرده کنارمون رو میبینی؟ تهیونگ: آره ا/ت: این زندگی ما بود دقیقا همین شکلی بود ولی با زحمت دوباره بهش آب دادیم و تازه شد
می سان: خب همگی آماده اید ؟ یک دو سه
کوک: ببینم عکسو ماریا: خوب شد . ا/ت: من بد افتادم می سان: خب دوباره میگیرم
بله اینم زندگی پر دردسر و زیباشون من خیلی این خانواده هارو دوست داشتم شما چطور؟
نظراتتون رو بگیدو حمایت کنید❤️
پارت آخر
تهیونگ:از اون روز ها که ا/ت سرطان داره خیلی میگذره فک کنم ۱ سالی میشه امروز روز عروسی سه تامون وقتی میگم سه تامون یعنی منو جیمین و کوک درسته کوک با ماریا ازدواج میکنه و جیمین با سلین و بالاخره من با ا/ت برای دومین بار زندگی مشترکمون رو شروع میکنیم . ولی این دفعه با کمی تغیر با خوشی و با یه دختر خوشگل که الان ۷ ساله شده اره امسال می سان میره کلاس اول و یه دختر بزرگی داره میشه
روز عروسی
جیمین: چی کار میکنن پس چرا حاضر نمیشن؟ ا/ت: موهای من که کوتاهه سلین که موهاش بلنده و دیر حاضر میشه. سلین: وای من که حاضرم ماریا؟ ماریا: بریم منم حاضرم . تهیونگ : واوووو چه پرنسسایی می سان: مامانی خیلی خوشگل شدی. ا/ت: مرسی. کوک: بریم دیگ ماریا: بریم همه توی ماشین های خودشون نشستن
چند روز بعد
تهیونگ: ما بعد از ازدواج هممون اومدیم کره امروز اومدیم پارک پیک نیک
می سان: به من چی گفتی؟ هاننن؟ ا/ت:وای تهیونگ پاشو برو ببین چی شده که می سان داره دعوا میکنه. تهیونگ: می سان داری چیکار میکنی چی شده؟ می سان:( بااخم) بابا جان شما دخالت نکن پسره: هه دختره ی احمق می سان: پسره ی بیشعور احمق جد و ابادته تهیونگ: عه عه می سان؟
چند سال بعد
کوک: مین چه دخترم بیا اینجا مین چه: بابایی اومدم جیمین:سوهی تو هم بیا بغلم سوهی: باشه بابایی تهیونگ: الان چند سالی گذشته و می سان ۱۶ ساله شده و کوک و جیمین هم بچه داره شدن کوک یه دختر و جیمین یه پسره خوشگل
ا/ت: تهیونگ اون گل پژمرده کنارمون رو میبینی؟ تهیونگ: آره ا/ت: این زندگی ما بود دقیقا همین شکلی بود ولی با زحمت دوباره بهش آب دادیم و تازه شد
می سان: خب همگی آماده اید ؟ یک دو سه
کوک: ببینم عکسو ماریا: خوب شد . ا/ت: من بد افتادم می سان: خب دوباره میگیرم
بله اینم زندگی پر دردسر و زیباشون من خیلی این خانواده هارو دوست داشتم شما چطور؟
نظراتتون رو بگیدو حمایت کنید❤️
۷.۹k
۲۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.